بررسی فیلم Anora
فیلم Anora که به تازگی اکران شده و در باکس آفیس هم عملکرد خوبی داشته، نظرها را به خودش جلب کرده است. قصد داریم با بررسی فیلم Anora شما را با کیفیت این فیلم بیشتر اشنا کنیم.
بررسی فیلم Anora ؛ یک درام جذاب
نامش آنورا است، اما همه او را آنی صدا میزنند. او به زبان روسی مسلط است اما ترجیح میدهد به انگلیسی صحبت کند. آنی در یک کلوب استریپ کار میکند، به این معنی که به هیچ وجه یک کارگر جنسی نیست، حتی اگر گاهی به صورت پارهوقت این کار را انجام دهد. مشخص است که آنی باهوشتر و سختتر از آن چیزی است که به مشتریانش نشان میدهد. اما او دچار آشفتگی است؛ فردی است که مصالحه کرده و دچار تضاد درونی است. احتمالاً دنیای اطراف او هم همینطور است.
فیلم درخشان آنورا از نویسنده و کارگردان آمریکایی شان بیکر، داستانی شلوغ و پریشان شبیه به یک سیندرلای دیوانه است – پر از انرژی و خنده، و آتشین و بیپرده. بیکر پیشتر برای آثار قبلی خود (مانند Tangerine، The Florida Project و Red Rocket در سال 2021) مورد تحسین قرار گرفته بود، اما این ماجرای پرهیاهوی نیویورکی، او را به سمت عظمت میبرد. آنورا با ترکیب مهارتهای غریزی در برخورد با موضوعات حساس و جاهطلبی شادمانهای که هیچ چیزی کم نمیگذارد، یک موفقیت مشترک است و افتخاراتش را با ستارهاش شریک میشود. در نقش اصلی، مایکی مدیسون 25 ساله، اجرایی فراموشنشدنی ارائه میدهد. او قهرمانی ناقص و قدرتمند را به تصویر میکشد که به اندازه زندگی، هم زیبا و هم ناخالص است.
تقریباً نیازی به گفتن ندارد که کلوب استریپ آنی انواع افراد بازنده را به خود جذب میکند، اما بعضی از این آدمهای بیحوصله نسبت به بقیه از وضعیت مالی بهتری برخوردارند. مثلاً وانیـا (با بازی مارک آیدلستین)، پسر لوس و نچسب یک الیگارش روس است که در عمارت والدینش در برایتون بیچ آزادانه رفت و آمد میکند و پولش از هر کاری که بداند با آن چه کند، بیشتر است. وانیـا جوانی مهربان است اما ضعیف، با همان خامی و خودخواهی یک نوجوان. او درست مثل ریچارد گییر در زن زیبا، به آنی پیشنهاد میدهد که در ازای ۱۵ هزار دلار، یک هفته نقش “دوست دختر داغش” را بازی کند. آنی سریعاً اعتراف میکند که برای ۱۰ هزار دلار هم این کار را قبول میکرد. وانیـا لبخند میزند و میگوید که حاضر بود تا ۳۰ هزار هم پیش برود. چنین است میزان عشقی که بینشان وجود دارد.
شاید بتوان گفت همه روابط تا حدی معاملهگونهاند. دستکم در این مورد، ماجرا کاملاً صریح و حتی صادقانه است. وانیـا خریدار است و آنی فروشنده. او پول نقد به همراه میآورد و آنی تجربهای از لذتهای جنسی را فراهم میکند (همراه با شور و سرسختی که رابطه را بهتر میکند). و بدین ترتیب، برای مدتی این دو ممکن است خود را متقاعد کنند که برابرند، شرکای تجاری، و این عاشقانهی ساختگی میتواند به خوبی پیش برود. اما تنها پس از عروسیشان در لاس وگاس است که این خیال در چشمبرهمزدنی فرو میریزد. وانیـا و آنی مراسم ازدواج را با جریانی از شامپاین و کوکائین برگزار میکنند. افتادن از این حال رویایی سخت و دردناک خواهد بود، و بیش از همه برای عروس.
چه سفر تراژیک و تکاندهندهای را بیکر و مدیسون برای ما ترتیب دادهاند. فیلمشان مانند قطاری زهوار دررفته در شهری بزرگ، صدا به راه میاندازد و جرقه میزند؛ از منهتن به کنی آیلندِ برفی، و از دنیای خیالی و زرقوبرقدار به واقعیتی سخت و بیرحم. آنورا با هر پیچ و تاب، عمیقتر و تاریکتر میشود و پاسخی تند و قاطع به بسیاری از افسانههای هالیوودی میدهد. اما همچنین میداند که این داستانها قوانینی دارند که دستکم تا مدتی باید رعایت شوند – تا بتوان با قدرت بیشتری آنها را شکست. آنی یک اسباببازی است؛ وسیلهای که میتوان به راحتی دور انداخت. اما او همچنین مانند گوی تخریب است؛ اگر به درستی نشانه برود، همه چیز را فرو خواهد ریخت.
همانطور که انتظار میرود، آنورا اوج هیجانی و پرصدایش را در یک صحنه کمدی گسترده در پنتهاوس مجلل وانیـا به نمایش میگذارد، زمانی که دو گانگستر روسی ناشی وارد میشوند تا ازدواج را باطل کنند. این دو مرد با گامهایی محکم وارد میشوند، به وانیـا اعتراض میکنند و به زنی که مقابلشان ایستاده حتی نگاه دوبارهای نمیاندازند. اما واکنش آنی آنها را مات و مبهوت میکند؛ سالن پذیرایی به هم ریخته و درهمشکسته است. او لگد میزند، گاز میگیرد و به هیچوجه آرام و مهارشدنی نیست. این صحنهای عالی و نفسگیر است: وحشیانه و خندهدار، و تا مرز از دست دادن کنترل پیش میرود.
آنورا برای اولین بار در جشنواره فیلم کن امسال اکران شد و توانست نخل طلا را از آن خود کند. من هم آن را در همانجا دیدم و عاشقش شدم، البته با برخی ایرادات جزئی که در ذهنم باقی ماند. شاید داستان در بخش پایانی کمی از سرعت افتاد و خستهکننده شد. شاید تعامل آنی با یکی از گانگسترها کمی ساختگی و مشکوک به نظر رسید. اما در تماشای دوم، همه چیز کاملاً منطقی شد. پرده آخر آنورا فوقالعاده است و صحنه پایانی همچون ضربه آخر عمل میکند. و اگر پایانبندی احساس ناخوشایندی به همراه دارد، خب، دقیقاً نکته همین است. بیکر نشان میدهد که رابطه فیلم با تماشاگرش خود نوعی معامله ارزانقیمت است. مخاطبان به دنبال پایان خوش هستند وگرنه احساس میکنند گول خوردهاند و ناامید شدهاند. آنی هم میداند که چه چیزی لازم است و نقش خود را بهخوبی بازی میکند، تا جایی که دیگر نمیتواند بین واقعیت و نمایش تفاوتی قائل شود.