نقد فیلم Back in Action

با نقد فیلم Back in Action همراه باشید. من یکی از طرفداران پر و پا قرص کامرون دیاز هستم. هر سال The Holiday رو میبینم، همیشه آرزو داشتم یکی از فرشتگان چارلی باشم و معتقدم My Best Friend’s Wedding یکی از بهترین سکانسهای آغازین تاریخ سینما رو داره (امیدوارم آهنگ Wishin’ and Hopin’ توی ذهنتون گیر کرده باشه). همچنین فکر میکنم Bad Teacher و The Other Woman دو کمدی underrated هستن، از فیلم Annie نسخه ۲۰۱۴ دفاع میکنم و معتقدم باید تا میتونن Shrek بسازن! طبیعیه که وقتی فهمیدم دیاز بعد از بیش از یک دهه بازنشستگی برمیگرده، حسابی هیجانزده شدم. هنوزم خوشحالم که برگشته، اما کاش با یه فیلم بهتر این کار رو میکرد. با نقد فیلم و سریال های روز همراه جوی استیک باشید.
نقد و بررسی فیلم Back in Action
داستان فیلم Back in Action چیه؟
داستان فیلم با معرفی مت (جیمی فاکس) و امیلی (دیاز) شروع میشه. دو جاسوس که مأموریت دارن یه کلید اصلی رو که میتونه شبکههای برق شهرها رو کنترل کنه، به دست بیارن. اونا با کمک چاک (کایل چندلر) که نقش پشتیبان رو داره و مأمور بارون (اندرو اسکات) که به امیلی علاقه داره، این مأموریت خطرناک رو پیش میبرن. اما درست قبل از شروع، امیلی میفهمه بارداره. بعد از موفقیت در مأموریت، مت به امیلی میگه که آماده است زندگی مشترک رو شروع کنه، با وجود اینکه فقط چند ماه از رابطهشون میگذره. چون مت هیچوقت خانوادهای نداشته و امیلی هم از خانواده خودش به خاطر ترجیح دادن شغلشون به زندگی خانوادگی ناراضیه، تصمیم میگیرن مرگ خودشون رو صحنهسازی کنن و از دنیای جاسوسی بازنشسته بشن تا یه زندگی عادی رو برای بچهشون بسازن.

ما مت و امیلی رو میبینیم که با دختر سرکششون، آلیس (مکینا رابرتز)، و پسر مضطربشون، لئو (ریلین جکسون)، زندگی آرومی دارن. وقتی رفتار سرکش آلیس باعث میشه مت و امیلی مجبور بشن مهارتهای قدیمی خودشون رو به کار بگیرن، متوجه میشن که زندگی هیجانانگیز قدیمیشون رو دلتنگ شدن. اما انتشار یه ویدئوی وایرال هویتشون رو لو میده و باعث میشه دوباره وارد دنیای جاسوسی بشن. این مأموریت جدید باعث میشه احساسات قدیمی و رازهای گذشته برملا بشه و حالا که بچههاشون هم درگیر شدن، فشار برای شکست دادن دشمن بیشتر از همیشه است.
چرا ردهبندی سنی PG-13 به فیلم آسیب زده؟
اولین برداشت من از داستان و تریلرهای Back in Action این بود که شبیه نسخه والدین Spy Kids به نظر میرسه و این عالیه! Spy Kids پارسال به آرشیو ملی فیلم کتابخانه کنگره اضافه شد و از فیلمهایی به حساب میاد که حتی با اینکه برای کودکان ساخته شده، به خاطر نوشتار و بازیهاش برای همه سنین جذابه.
برداشت دومم این بود که فیلم میتونه یه نسخه جذابتر، بزرگسالانهتر و پر از هیجان در سبک Hit Man نتفلیکس باشه. با توجه به دوستی قدیمی دیاز و فاکس و فضای ژانر جاسوسی که پر از پتانسیل برای شیمی جذابه، به نظر میرسید فیلم میتونه در این مسیر موفق بشه. اما متأسفانه، Back in Action به هیچکدوم از این مسیرها تمایل نشون نمیده و در عوض به یه محصول خنثی و گیجکننده میرسه. با تلاش برای جلب رضایت همه، مخاطب خاصی رو راضی نمیکنه. شخصیتهای نوجوان بیش از حد تکبعدی و سطحی هستن که برای مخاطب جوان جذاب باشن و صحنههای اکشن و عاشقانه هم اونقدر ملایم و آبکی هستن که برای یک فیلم بزرگسالانه مناسب نباشن. در نهایت، این فیلم پتانسیل ساخت یه کمدی خانوادگی خوب یا یه درام جاسوسی R-rated رو داشت، اما در انتخاب مسیر درست شکست خورد.

«Back in Action» بیش از حد کلیشهای است که جذاب باشد
آخرین چیزی که یک فیلم مثل Back in Action باید باشد، خستهکننده است. اما داستان جاسوسی آن به حدی سادهلوحانه، کلیشهای و بیهیجان است که هیچ شگفتی یا هیجانی در آن پیدا نمیشود. همه دیالوگها و پیچشهای داستانی را از کیلومترها دورتر میتوانید پیشبینی کنید و هیچ حس واقعی از خطر یا اهمیت وجود ندارد. حتی سکانسهای اکشن — که از لحاظ فنی قابلقبول و گاهی چشمگیر هستند، بهویژه در زمینه طراحی مبارزات — نمیتوانند ضعف داستان بیرمق فیلم را جبران کنند. تمام این عناصر بارها دیده شدهاند و نتیجه، تماشای اثری است که بسیار طولانیتر از زمان واقعی دو ساعتهاش به نظر میرسد.
از نظر احساسی، فیلم وضعیت بدتری دارد. با وجود اینکه Back in Action یک گروه بازیگری عالی را گرد هم آورده، حتی آنها هم نمیتوانند عمق یا پیچیدگی خاصی به شخصیتها اضافه کنند. از همان لحظهای که شخصیتها را میبینید، کاملاً میدانید با چه کسانی طرف هستید و هیچوقت فراتر از قالبهای کلیشهای خودشان نمیروند. حتی عمق احساسی که به نمایش میگذارند، کاملاً قابل پیشبینی است و بیشتر شبیه به یک وسیله داستانی راحت به نظر میرسد تا یک عنصر واقعاً معنادار.

گلن کلوز در نقش جینی، مادر سرسخت امیلی (دیاز)، واقعاً از بازی خودش لذت میبرد. رابطه او با نایجل دستوپاچلفتی (جیمی دمیتریو) بامزهترین بخش فیلم است (البته این تعریف بزرگی نیست، چون صحنههای خندهدار در کل فیلم کماند). با این حال، تنش میان امیلی و جینی کاملاً توخالی به نظر میرسد. تلاش فیلم برای ایجاد یک موازیسازی بین رابطه امیلی و مادرش و رابطه او با دخترش، بیش از حد سطحی و سادهانگارانه است. این دقیقاً بزرگترین مشکل فیلم است: هیچکدام از خطهای احساسی وزن یا اصالت واقعی ندارند. آنها صرفاً بهانههایی برای رسیدن به سکانسهای اکشن بعدی هستند که خودشان هم چندان تازه یا خلاقانه نیستند. نبرد در کلابها، هواپیماها یا مراسمهای مجلل بارها دیده شدهاند. این فیلم با توجه به داستانش میتوانست مسیر متفاوتی را انتخاب کند، اما ترجیح داده به فرمولهای تکراری و ایمن تکیه کند.

علاوه بر کلوز و دمیتریو، کایل چندلر و اندرو اسکات هم از دیگر نقاط قوت این گروه بازیگری پرستاره هستند و فرصتی برای بازی در نقشهایی متفاوت با تیپ همیشگی خود دارند. اما با وجود تواناییهای آنها، ضعف فیلمنامه باعث شده که حتی حضورشان هم نتواند این فیلم را به اثری بهیادماندنی تبدیل کند. بیشتر مخاطبان احتمالاً به خاطر جیمی فاکس و کامرون دیاز این فیلم را انتخاب میکنند. هرچند آنها با تمام توانشان بازی کردهاند، اما فیلمنامهای که پر از توضیحات خستهکننده است، به ندرت به آنها فرصت میدهد که مهارتهای دراماتیک خود را نشان دهند یا لحظاتی واقعاً خندهدار خلق کنند. شوخیهایی مثل اشاره به Wordle یا یک موقعیت طنز درباره اوبر ممکن است لبخندی بیاورد، اما هیچکدام به اندازهای خندهدار یا غیرمنتظره نیستند که ماندگار شوند. با وجود اینکه به نظر میرسد بازیگران از ساخت این فیلم با صحنههای پرهیجان و ایدههای عجیبش لذت بردهاند، ای کاش تماشای فیلم هم نصف این سرگرمکننده بود.