نقد فیلم و سریالفیلم و سریال

نقد سریال Daredevil: Born Again

با نقد سریال Daredevil: Born Again همراه باشید. چه چیزی به دست می‌آید وقتی یک قهرمان خیابانی که دائماً با شیاطین خودش می‌جنگد را از دنیای واقعی که در آن زندگی می‌کند بیرون کشیده و او را به دنیای سینمایی مارول (MCU) که از آن دنیای خیابانی برداشت شده می‌اندازید؟ نتیجه‌اش Daredevil: Born Again است. وقتی Daredevil برای اولین بار در سال 2015 منتشر شد، نگاهی خشن و واقعی به قهرمان مارول داشت که پیش از آن هرگز چنین چیزی ندیده بودیم. نه تنها این، بلکه این سریال به نوعی به دنیای موجود MCU اشاره‌ای مختصر داشت. ارجاع‌هایی به نبرد نیویورک در این سریال وجود داشت، اما در نهایت داستان به‌طور مستقل پیش می‌رفت. شیوه‌ای که این سریال به توازن بین مضامین عدالت، انتقام و اخلاق پرداخته بود، با تحسین‌های زیادی مواجه شد. همچنین نحوه‌ای که چاکی کاکس (Matt Murdock) برای دنبال کردن عدالت در روز به‌عنوان وکیل و در شب به‌عنوان یک vigilante پوشیده با ماسک با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کرد، استانداردی برای آنچه که مردم از مارول برای این قهرمان‌های خیابانی می‌خواستند، ایجاد کرد. همچنین از صحنه‌های اکشن فوق‌العاده — چند صحنه بی‌نظیر تک‌تک در راهروها — ستایش‌های زیادی شد و در نهایت این سریال با معرفی جان برنتال در نقش فرانک کاستل، معروف به پانیشر، در فصل دوم یک اسپین‌آف نیز راه‌اندازی کرد.

پس از لغو سریال و حذف در نهایت تمام سریال‌های تلویزیونی مارول از آن دوره، طرفداران برای دیدن دوباره دردویل با بازی چاکی کاکس هیاهو کردند، و وقتی MCU اعلام کرد که او را به عنوان دردویل برای سریال خودش در دیزنی+ برمی‌گرداند، هیجان شروع به شکل‌گیری کرد. اما آیا MCU قادر خواهد بود که به سطح سریال اصلی نتفلیکس مارول برسد؟ آیا قادر خواهد بود فرمولی که توسط پیشینیان خود ساخته شده بود را تقلید کرده یا بهبود بخشد؟ در ماه‌های قبل از انتشار Born Again، در تبلیغات تاکید زیادی بر میزان خونریزی و خشونت سریال داشت، احتمالاً برای متقاعد کردن طرفداران سریال اصلی که به تماشای چیزی که دوست داشتند ادامه دهند. خب، به نظر نمی‌رسد که دیزنی واقعاً درک کرده باشد که چه چیزی باعث شد سریال اصلی این‌قدر خوب باشد.

نقد سریال Daredevil: Born Again

نقد فیلم Mickey 17

Daredevil: Born Again نمی‌داند که می‌خواهد چه باشد

مشکل اصلی در دل Daredevil: Born Again، که توسط داریو اسکارداپانه اداره می‌شود، این است که نمی‌داند می‌خواهد چه باشد. این سریال درگیر این است که آیا می‌خواهد به طور کامل به لحن سریال قبلی وفادار بماند یا فرمول آشنای MCU را دنبال کند. حالا، حرف‌های زیادی برای گفتن در مورد سریال‌هایی که در سال‌های اخیر از MCU آمده‌اند وجود دارد. موفقیت‌های بزرگی بوده‌اند، مانند WandaVision و Loki، و در مقابل نمایش‌های کم‌مایه‌تری مثل The Falcon and the Winter Soldier نیز وجود دارند. اما یک رشته مشترک که در تمام این سریال‌ها به چشم می‌آید، رویکرد آزمایش‌شده و صحیحی است که به استاندارد داستان‌گویی MCU تبدیل شده است — کمی شوخی‌های تند و خوانش‌های زیرکانه از دیالوگ‌ها، چند سکانس مبارزه هیجان‌انگیز، و سپس یک داستان احساسی در مرکز که هیچ‌گاه با واقعیات پیچیده زندگی درگیر نمی‌شود.

واضح است که بخشی از همان فرمول به Born Again وارد شده است. یک قسمت خاص که شامل یک شخصیت مهمان از سریال دیگری از دنیای تلویزیونی MCU است، کاملاً با آنچه که از دنیای سینمایی مارول به رهبری کوین فایگی انتظار داریم هم‌خوانی دارد. در این قسمت شوخی هست، احساسات وجود دارد و در نهایت قهرمان کار درست را انجام می‌دهد. این قسمت سرگرم‌کننده است، اما به‌طور کلی هدف اصلی آنچه که سریال اصلی Daredevil را خوب کرده بود، از دست رفته است. در طرف دیگر طیف، خشونت افراطی وجود دارد. همان‌طور که گفته شده، برخی صحنه‌ها به طور قابل توجهی وحشتناک‌تر از سریال‌های نتفلیکس هستند — اما خشونت واقعاً حرف زیادی برای گفتن ندارد. این خشونت صرفاً برای خشونت است. صحنه‌ها اغلب به گونه‌ای هستند که مردم می‌توانند اشاره کنند و بگویند: “ببینید، این بار حتی خونین‌تر از نتفلیکس انجامش دادند!”

نقد سریال Daredevil: Born Again

از یک طرف، واضح است که مارول در تلاش است تا کمی از جادوی سریال قبلی را دوباره به دست آورد، با بازگشت چارلی کاکس و وینسنت دنوفریو به ترتیب به عنوان مات مورداک و ویلسون فیسک در دیگر آثار دنیای MCU پیش از این. Born Again همچنین چند چهره آشنا دیگر مانند کارن پیج (با بازی دبرا آن وُلفوگی نلسون (با بازی الدن هندسون) و فرانک کاستل (با بازی جان برنتال) را به نمایش می‌گذارد. واضح است که دیزنی جذابیت بازیگران و دینامیک‌های سریال اصلی را درک می‌کند، اما دشوار است که این احساس را از خود دور کنیم که مارول می‌خواهد دست خود را از آنچه که در سریال اصلی ایجاد شده شسته و پاک کند. به جز مات و فیسک، دیگر شخصیت‌ها به ندرت دیده می‌شوند و به جای تکیه بر مجموعه شخصیت‌های موجود که قبلاً ایجاد شده‌اند، Born Again یک گروه بازیگر جدید وارد می‌کند که تأثیر لازم را برای ماندگاری ایجاد نمی‌کنند.

“Daredevil: Born Again” بازیگران جدید و داستان‌های جدیدی دارد، اما بار قدیمی را با خود می‌آورد



البته که هیچ اشکالی در مورد شخصیت‌های جدید وجود ندارد، اما به نظر می‌رسد که در “Daredevil: Born Again” مواردی که از سریال اصلی محبوب بود انتخاب شده و بقیه نادیده گرفته شده‌اند. شاید بهتر بود دیزنی از ابتدا با این داستان شروع می‌کرد. تلاش برای تعادل بین دو لحن کاملاً متفاوت باعث شده تا “Born Again” دچار مشکلاتی شود. تصور این که کسی که سریال Daredevil در نتفلیکس را ندیده، همان تاثیر را از شروع “Born Again” بگیرد، غیرممکن است. سریال جدید از مخاطبانش می‌خواهد که بار احساسی سریال اصلی را به خاطر بیاورند و با خود حمل کنند — یکی از لحظات مهم اولین قسمت به رابطه‌ای که در Daredevil شکل گرفت وابسته است — و سپس بلافاصله تمام گذشته را پاک کرده و شما را به دنیای جدیدی از شخصیت‌ها می‌اندازد.

بررسی سریال Daredevil: Born Again

نتیجه این امر، ناهماهنگ است. به جای همکاران قدیمی‌اش، مت یک دوست دختر جدید، همکاران جدید و یک زندگی جدید دارد. او دیگر لباس نمادین خود را کنار گذاشته و حتی دیگر در هلس کیچن زندگی نمی‌کند. حالا او با هدر گلن (مارگاریتا لویوا) که یک روانشناس است و زیاد علاقه‌ای به ویجیلانت‌ها ندارد، در رابطه است. همکاران جدیدش شامل چری (کلارک جانسون)، یک افسر پلیس سابق و کیرستن مک‌دافی (نیکی ام. جیمز)، یک وکیل همکار که سابقاً ADA بوده، می‌شوند. در همین حال، در طرف دیگر شهر، ویلسون فیسک دوباره با همسرش ونسا (آیلت زوره) ملاقات کرده و حالا برای شهردار نیویورک کاندیدا شده است. در کنار او دانیل بلیک (مایکل گاندولفینی) و شیلا ریورا (زابریا گوئوارا)، مدیر کمپین و دست راست او هستند. او همچنین با باک کشمن (آرتی فروشان) همراه است که می‌توان او را به عنوان دستیار، محافظ شخصی و کسی که بیشتر کارهای کثیف را انجام می‌دهد در نظر گرفت.

نقد فیلم Last Breath

اگر اینطور به نظر می‌رسد که شخصیت‌های جدید زیادی باید پیگیری شوند، حق با شماست. و این حتی به ذکر دیگر شخصیت‌های مهم مانند برادرزاده بن اوریچ، بی‌بی (جنیه‌یا والتون)، و همچنین تمام پلیس‌های جدید، ویجیلانت‌های جدید و شرورهای جدیدی که باید پیگیری شوند، اشاره نکرده‌ایم. سریال به طرز زیادی پر از چهره‌ها است و این باعث می‌شود لحظات قوی شخصیتی از دست برود و توسعه شخصیت‌ها مجبور به انجام شدن در حواشی یا در مشاجرات انفجاری بدون مقدمه کافی شود.

“Born Again” از هدف اصلی آنچه که سریال اصلی “Daredevil” را خوب کرد، فاصله گرفته است

مَت مورداک در Born Again مردی است که از یک تراژدی جان سالم به در برده است. او بیشتر بر یافتن عدالت در دادگاه تمرکز دارد تا در خیابان‌ها. اما مردی که با کاتولیسیسم خود و طبیعت خشونت‌آمیز ذاتی‌اش که او را با آرزوی انتقام پر می‌کرد، دست و پنجه نرم می‌کرد، دیگر وجود ندارد. این یکی از ناامیدکننده‌ترین تأثیرات نسخه دیزنی از این شخصیت است. مَت مورداک احتمالاً یکی از مذهبی‌ترین شخصیت‌ها در این دنیا است و ایمان او (که اغلب با آن درگیر می‌شد) بخش بزرگی از هویت او در سریال اصلی بود. عدم تمایل به حفاری در این جزئیات ظریف و عمیق یکی از مشکلات برجسته Born Again است. شما صحنه‌های زیادی از شلیک به سر و مبارزات خشونت‌آمیز خواهید دید، اما هیچ‌کدام از سنگینی‌ای که باید با آن‌ها همراه باشد وجود ندارد. در واقع، سریال به طور خاص تلاش می‌کند که به سختی در این زمینه‌ها باقی بماند.

سریال Daredevil: Born Again

Born Again همچنین در یافتن همان شباهت‌ها میان مَت و فیسک، و همچنین مَت و فرانک دچار مشکل است. این سریال واقعاً نمی‌داند که چگونه باید این گفتگوهای بزرگ و سوالات فلسفی را که جوابی درست یا واضح ندارند، مدیریت کند. به جای این که به این حقیقت بپردازد که دارددویل شخصیتی است که اغلب در مرز باریکی بین یک قهرمان بودن و تنها یک روز بد از تبدیل شدن به پَنیشِر فاصله دارد، سریال به شدت تلاش می‌کند تا به ما نشان دهد که این یک مرد خوب است که کارهای خوبی انجام می‌دهد، حتی اگر این بدان معنا باشد که باید چند نفر را بزند. هیچ‌کدام از این‌ها با یک فیلمنامه دردناک که اغلب گفتگوها را به توضیحات طولانی تبدیل می‌کند یا احساسات را به شما خوراند، بهتر نمی‌شود. به جای این که به بیننده اجازه داده شود که مانند مَت مورداک با مسائل عمیق دست و پنجه نرم کند، همه چیز برای او توضیح داده می‌شود و سریال به طور ایمن در چارچوب‌های مشخصی حرکت می‌کند.

بیشتر فصل بر روی کارنامه سیاسی ویلسون فیسک تمرکز دارد و واقعاً هیچ چیزی سنگین‌تر و ناخوشایندتر از شباهت‌های مستقیم بین کمپین فیسک و یک سیاستمدار جنجالی که هم‌اکنون در کاخ سفید است، وجود ندارد. Born Again در مورد فیسک به اندازه یک پتک بی‌ subtle است — و در حالی که کینگ‌پین هیچ وقت مرد خوبی نبود، در نسخه اصلی او پیچیدگی وجود داشت. رابطه‌اش با ونسا اغلب در مرکز توسعه شخصیت او بود. و در حالی که دیدن دوباره D’Onofrio و Zurer در صحنه‌ها با هم عالی است، تبدیل کردن رابطه پیچیده و پرNuance آنها به چیزی که به طور نسبی سیاه و سفید است، احساس اشتباه می‌کند. روشی که Born Again با سیاست، دولت و اجرای قانون برخورد می‌کند، نشانگر مشکلی است که در قلب سریال وجود دارد. این سریال از پذیرش این که در این دنیا، همه چیز سیاه و سفید نیست — و این شامل قهرمان ما، مَت مورداک نیز می‌شود، خودداری می‌کند.

خوشبختانه، Daredevil: Born Again همچنان در ارائه عملکردهای قدرتمند موفق است

آنچه که در Daredevil: Born Again همچنان در سطح بالایی قرار دارد، بازیگری است. به ویژه کوکس که در این سریال در بهترین فرم خود قرار دارد و توانسته دیالوگ‌های خشک را به برخی از احساسی‌ترین صحنه‌های فصل تبدیل کند. او همچنین در دادگاه فوق‌العاده است، و در همین صحنه‌ها است که مت بیشتر از همیشه احساس می‌شود که دوباره به خود واقعی‌اش برگشته است. به همین ترتیب، دی‌اونوفریو همیشه در ایفای نقش فیسک برجسته است، او توانسته است برخی از ویژگی‌های شرارت تک‌بعدی که در دیگر حضورهای خود در MCU به دست آورده بود را با تفسیر اصلی‌اش از شخصیت ترکیب کند. این عملکرد کامل نیست، اما او اغلب جذاب‌ترین شخصیت برای تماشا در صفحه نمایش است.

 Daredevil: Born Again

در حالی که بسیاری از تمجیدها به بازیگران سریال قبلی تعلق دارد، تحسین ویژه‌ای برای کامار د لوس رییس که نقش هکتور آیالا، یا همان وigilante White Tiger را بازی کرد، باید انجام شود. درست مانند بازی تحسین‌برانگیز برنتال در نقش فرانک کاستل در فصل دوم Daredevil، هکتور د لوس رییس مرد پیچیده‌ای است و صحنه‌های او با مت، به ویژه گفتگوهای آرامی که به عنوان مردانی که همان نوع زندگی را می‌گذرانند، دارند، نمونه‌ای از این است که سریال می‌توانست چقدر خوب باشد.

با این حال، گفتگوهای آرامی که به هستهٔ درگیری شخصی مت می‌پردازند، کمیاب و پراکنده‌اند. برخی از آن‌ها بین فرانک و مت اتفاق می‌افتد که نگاهی دیگر به بازی این دو بازیگر در کنار هم ارائه می‌دهد. برنتال و کوکس یکی از بهترین شیمی‌ها را در سریال دارند و جالب است که بیشتر از این به ما نشان داده نمی‌شود. و در حالی که من از جهتی که سریال در پیش می‌گیرد با شخصیت کارن نسبت به مت و فرانک زیاد خوشم نمی‌آید، وول و کوکس به راحتی در شخصیت‌هایشان قرار می‌گیرند که وقتی رابطه کارن و مت را با رابطه فعلی او با هدر مقایسه می‌کنید، رابطه‌اش با هدر بی‌روح به نظر می‌رسد. کوکس و لِویوا شیمی رمانتیک بهتری ندارند و اغلب احساس می‌شود که هدر بیشتر شبیه هم‌خانه است تا دوست‌دختر واقعی مت. این حتی بیشتر جای تاسف دارد چون بهترین صحنه‌های لِویوا با دیگر شخصیت‌ها هستند، پس به نظر می‌رسد که همراه کردن او با مت هدر می‌رود چون او قطعا پتانسیل بیشتری برای نقش‌های دیگر داشت.

وقتی صحبت از اکشن و داستان می‌شود، «دردویل: تولد دوباره» نمی‌تواند به سطح قبلی برسد

علاوه بر اشتباهات روایتی، ضعف‌های تماتیک و جمعیت بیش از حد شخصیت‌ها، یک مشکل اصلی از دنیای MCU دوباره در «دردویل: تولد دوباره» خود را نشان می‌دهد: صحنه‌های اکشن. یکی از به‌یادماندنی‌ترین مبارزات در «دردویل» بدون شک مبارزه‌ی یک‌کات در راهرویی است که در آن مت مرداک، با یک لباس وِیجیلانت سیاه موقت، با یک گروه از اراذل مبارزه می‌کند تا یک پسر کوچک را نجات دهد. چیزی که مبارزات را ویژه می‌کند نه تنها توانایی دنبال کردن حرکات رزمی (که نشان‌دهنده استعداد بدلکاران و بازیگرانی است که ماه‌ها تمرین کرده‌اند) بلکه زمانی است که این مبارزات به عنوان یک وسیله روایتی در مورد شخصیت به کار می‌رود. در آن صحنه، ما دقیقاً می‌فهمیم که مت کیست و برای عدالت تا کجا پیش خواهد رفت، حتی زمانی که در برابر مشکلات غیرقابل‌حل قرار دارد و تمام بدن خود را در این مبارزه می‌اندازد.

نقد سریال Daredevil: Born Again

متاسفانه، «تولد دوباره» هیچ صحنه‌ای ندارد که واقعاً با آن مبارزه‌ی نمادین در راهرو رقابت کند. در عوض، صحنه‌های مبارزه با ویرایش‌های سریع و برش‌های پیاپی که تمامی فیلم‌های MCU از آن رنج می‌برند، مختل شده‌اند، جایی که صحنه آنقدر برش خورده است که ما واقعاً نمی‌دانیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است و این مبارزه را از تنش حرکتی خالی می‌کند. این صحنه‌ها همچنین اغلب به طور ضعیفی نورپردازی شده‌اند یا کاملاً در دود پنهان شده‌اند. اولین قسمت از فصل مبارزه‌ای دارد که باید هیجان‌انگیز باشد، اما در عوض من خودم را مجبور به ریزبین شدن به صفحه نمایش و دوباره تماشا کردن مبارزه کردم تا بفهمم دشمن مت چه زمانی حتی سلاح خود را بیرون کشید.

تصویربرداری کثیف با پایان فصل بدتر می‌شود زمانی که متوجه می‌شوید این فصل بیشتر شبیه یک مقدمه است تا یک داستان تکمیل‌شده. با رسیدن به قسمت آخر، احساس می‌شود که ما فقط به صفحه عنوان یک کتاب رسیده‌ایم — انگار حالا که دیزنی صفحه بازی را تنظیم کرده، می‌تواند داستانی را که می‌خواهد روایت کند بعد از انجام کارهای مقدماتی و یا بازسازی شخصیت‌ها و یا کاملاً تغییر دادن ویژگی‌های شخصیتی آن‌ها. بعد از نه قسمت پرپیچ‌وخم از درام دادگاه، داستان یک ویلن نقاب‌دار (که اساساً یک حاشیه است) و یک درگیری بزرگ با بدخواهان، «دردویل: تولد دوباره» ترکیبی از ایده‌هاست. چه به دلیل مشکلات تولید که باعث شده تعداد زیادی از افراد در این پروژه دخیل باشند و چه به دلیل تلاش برای بازآفرینی موفقیت، دیزنی در تلاش برای احیای دردویل، تنها موفق به ارائه یک مت مرداک ضعیف شده که به راحتی در قالب تمام داستان‌های MCU جای می‌گیرد. در حالی که فصل با یک صحنه معلق تمام می‌شود، من خودم را در حال انتظار برای ادامه این داستان نمی‌بینم. فکر می‌کنم به همان دردویل اصلی هِلز کیچن برمی‌گردم، چون واقعاً نمی‌دانم این نسخه از دردویل دیگر کیست.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا