نقد فیلم و سریالفیلم و سریال

نقد فیلم F1 ؛‌ برد پیت در کنار کارگردان Top Gun: Maverick

جوزف کوزینسکی کارگردانی‌ست که از همان نخستین اثرش نشان داد برای دنیای بلاک‌باسترها ساخته شده. فیلم اول او، TRON: Legacy در سال ۲۰۱۰، نه‌تنها دنباله‌ای بر یکی از فیلم‌های کالت و محبوب دیزنی بود، بلکه در زمان خود گران‌ترین فیلمی به‌شمار می‌رفت که تاکنون توسط یک کارگردان تازه‌کار ساخته شده است. کوزینسکی پس از آن، Oblivion با بازی تام کروز را کارگردانی کرد و سپس به سراغ درامی گروهی درباره آتش‌نشان‌ها با عنوان Only the Brave رفت. اما نقطه اوج مسیر حرفه‌ای‌اش بی‌تردید Top Gun: Maverick بود؛ بلاک‌باستری باشکوه که نزدیک به ۱.۵ میلیارد دلار فروش کرد، نامزد بهترین فیلم سال شد و از دید بسیاری، یکی از بهترین آثار اکشن قرن بیست‌ویکم است. با نقد فیلم F1 همراه باشید.

کوزینسکی حتی پس از Maverick نیز از سرعت خود نکاست. تنها یک ماه بعد، فیلم Spiderhead را منتشر کرد؛ اقتباسی جاه‌طلبانه از داستان کوتاهی از جورج ساندرز که در قالب یک تریلر روان‌شناختی با بازی کریس همسورث جان گرفت. اگر شکی باقی مانده بود، F1 نشان می‌دهد که کوزینسکی هنوز هم در اوج فرم خود قرار دارد؛ فیلمی که بار دیگر ثابت می‌کند او ذاتاً برای ساخت آثار عظیم سینمایی به دنیا آمده است.

نقد فیلم F1

در نگاه اول، F1 ممکن است شبیه به نسخه‌ای دیگر از Maverick باشد؛ فیلمی تابستانی و پرهیاهو با یکی از بزرگ‌ترین ستارگان سینما، درباره نسلی کهنه‌کار که با ورود نسل جوان‌تر مواجه شده و باید با این حقیقت تلخ کنار بیاید که دوران‌شان رو به پایان است. اما F1 صرفاً «ماوریک در قالب فرمول یک» نیست. این فیلم، همان سینمای بزرگی‌ست که آدم را مشتاق می‌کند به سالن برود، با هیجان پاپ‌کورن بخورد و مثل تام کروز در حال تماشای Mission: Impossible – The Final Reckoning، همراه با جمعی غریبه از یک نمایش مهیج لذت ببرد.

درست است، F1 ممکن است در دام برخی کلیشه‌ها و مسیرهای آشنای فیلم‌های ورزشی و مسابقه‌ای بیفتد و بتوان جهت کلی روایت را از همان لحظه آغاز حدس زد. اما در عین حال، فیلمی‌ست که با جسارت و مهارت اجرا شده، به‌نحوی که می‌توان آن را یکی از تماشایی‌ترین و هیجان‌انگیزترین فیلم‌های تاریخ سینمای مسابقات دانست.

فیلم جیمز باند جدید

F1 درباره چیست؟

در مرکز روایت F1، شخصیت «سانی هیز» با بازی برد پیت قرار دارد؛ راننده‌ای که زندگی‌اش چیزی جز یک رشته شروع‌های دوباره نبوده است. سانی در ون زندگی می‌کند، و آن‌طور که روایت می‌شود، گذشته‌ای پر از بدهی‌های قمار، ازدواج‌های شکست‌خورده و تصمیمات اشتباه دارد. او زمانی راننده فرمول یک بوده، اما پس از سانحه‌ای سهمگین در دهه ۹۰ میلادی از این ورزش کناره گرفته و حالا تنها از پیستی به پیست دیگر می‌رود؛ مردی که می‌تواند هر وسیله نقلیه‌ای را براند، فارغ از شرایط آن.

بررسی فیلم F1

پس از یکی از پیروزی‌هایش در یک رقابت کوچک، دوست و شریک قدیمی‌اش، «روبن سروانتس» (با بازی خاویر باردم)، به سراغ او می‌آید. روبن حالا صاحب تیمی شکست‌خورده به نام APXGP است؛ تیمی که سه سال است رنگ پیروزی را ندیده، ۱۵۰ میلیون دلار بدهی دارد، راننده‌ای تازه‌کار در اختیار دارد و روبن نیز در آستانه از دست دادن همه‌چیز است. با گذشت نیمی از فصل و تنها ۹ مسابقه باقی‌مانده، روبن از سانی دعوت می‌کند که به تیم بپیوندد و کمک کند ورق را برگرداند. سانی که معمولاً دیگر درگیر چنین مسابقاتی نمی‌شود، این بار پیشنهاد را می‌پذیرد گویی راهی‌ست برای اثبات دوباره‌ی توانایی‌اش در سطح بالای رقابت.

اما F1 فراتر از قصه‌ای درباره احیای یک تیم شکست‌خورده است؛ این فیلم داستان رویارویی دو نسل راننده را روایت می‌کند. سانی که نمادی از گذشته فرمول یک است، در کنار «جاشوا پیرس» (با بازی دامسون ادریس) قرار می‌گیرد راننده‌ای جوان که می‌خواهد خودش را ثابت کند، حتی اگر تاکنون کارنامه قابل توجهی نداشته باشد. فیلم این تقابل و تعامل میان دو جهان متفاوت را به‌خوبی مدیریت می‌کند؛ از دل تضاد، مسیری برای درک متقابل و همکاری می‌سازد.

سانی نماینده نسل کلاسیک است: به‌جای باشگاه مدرن، در اتاق خود تمرین می‌کند؛ شب قبل از مسابقه دور پیست را می‌دود؛ و درک عمیقی از اجزای فنی رقابت دارد. او راننده‌ای نامتعارف است که می‌داند چگونه از راه‌های پیش‌بینی‌نشده نتیجه را تغییر دهد. در مقابل، جاشوا محصول دنیای معاصر است: باشگاه‌های پرزرق‌وبرق، شبیه‌سازهای پیشرفته، و حضور پررنگ در شبکه‌های اجتماعی. جاه‌طلبی‌اش در تبدیل شدن به ستاره‌ای جهانی بی‌تردید است. فیلم با نمایش تلاش مشترک این دو، مزایای هر دو رویکرد سنتی و مدرن را کنار یکدیگر می‌نشاند و نشان می‌دهد که هر دو مسیر، اگر در خدمت هدف قرار گیرند، می‌توانند مکمل یکدیگر باشند.

F1 همچنین با نگاهی دقیق، یادآوری می‌کند که فرمول یک تنها درباره راننده‌ها نیست؛ بلکه یک ورزش کاملاً تیمی‌ست. سانی و جاشوا ممکن است ستارگان پشت فرمان باشند، اما نتیجه نهایی وابسته به عملکرد دقیق و هماهنگ همه اعضای تیم است. شخصیت «کیت مک‌کنا» (با بازی کری کندون)، مدیر فنی تیم، یکی از چهره‌هایی‌ست که نقش کلیدی در تنظیم و بهبود عملکرد ماشین‌ها دارد. از سوی دیگر، فیلم با دقت نشان می‌دهد که حتی چند ثانیه تأخیر در تعویض لاستیک یا اشتباهات جزئی در کار تیم فنی می‌تواند سرنوشت مسابقه را عوض کند. همان‌طور که سانی در یکی از دیالوگ‌های کلیدی فیلم می‌گوید: مسابقه درباره این است که هر عضو تیم، سهم خودش را با دقت انجام دهد؛ ثانیه‌هایی که در نهایت، تفاوت بین شکست و پیروزی را رقم می‌زنند.

نقد انیمیشن Elio

برد پیت در فیلم F1

F1؛ شگفتی تکنیکی و سینمایی با طعم هیجان خالص

جوزف کوزینسکی در به تصویر کشیدن هماهنگی پیچیده یک تیم مسابقه‌ای، عملکردی درخشان از خود نشان می‌دهد؛ و فیلمنامه‌ای که ارن کروگر (هم‌نویس Top Gun: Maverick) نگاشته، کاری می‌کند که برای تک‌تک اعضای این تیم اهمیت قائل شویم. حتی اگر علاقه‌ای به دنیای مسابقات نداشته باشید. F1 شما را وادار می‌کند تا به تصمیم‌گیری‌های آنی، جزئیات شگفت‌انگیز خودروها، و تعهدی غیرقابل‌تصور برای هدایت ماشین‌هایی میلیون دلاری احترام بگذارید. در این فیلم، هر تصمیمی ــ از زمان صرف‌شده برای فکر کردن، تا میزان اعتماد به هم‌تیمی، یا حتی دمای لاستیک‌ها ــ نقشی تعیین‌کننده دارد. F1 نشان می‌دهد که یک مسابقه، حاصل مجموعه‌ای از انتخاب‌های ریز و دقیق است که در کنار هم به پیروزی ختم می‌شوند، و تماشای این روند هیجان‌انگیز است.

اما جذابیت فیلم تنها به روایت آن ختم نمی‌شود؛ خود مسابقات نیز با مهارت بصری خیره‌کننده‌ای به تصویر کشیده شده‌اند. کوزینسکی در همکاری با فیلم‌بردار ثابتش، «کلودیو میراندا» که از Oblivion تا Maverick همواره همراهش بوده حس واقعی بودن در دل رقابت را به تماشاگر منتقل می‌کند. نماهای اول‌شخص از پشت فرمان، لرزش‌های جزئی فرمان، و فشار ثانیه‌به‌ثانیه مسابقه را به جان بیننده می‌اندازد. تدوینگر فیلم، «استیفن میرینیو» که برای Traffic اسکار گرفت و با آثار چندروایتی مانند مجموعه Ocean’s شناخته می‌شود، به‌طرز هنرمندانه‌ای میان شخصیت‌ها و لحظات مختلف مسابقه جا‌به‌جا می‌شود تا نشان دهد پیروزی چقدر وابسته به هماهنگی جمعی‌ست. و این همه را موسیقی سهمگین و پرانرژی هانس زیمر همراهی می‌کند؛ قطعه‌هایی که در اوج و فرودهای مسابقه دقیقاً همان ضرباهنگی را دارند که فیلم به آن نیاز دارد. F1 از نظر فنی، اثری شگرف و تماشایی‌ست.

از سوی دیگر، فیلم ویترینی درخشان برای بازیگران اصلی‌اش نیز به شمار می‌رود. برد پیت پس از مدت‌ها دوباره در قالب یکی از معدود ستاره‌های باقی‌مانده سینما ظاهر شده و با بازی در نقش «سانی» همانند کابویی خسته که پس از هر مسابقه به شهری دیگر رهسپار می‌شود شخصیتی جذاب و چندلایه خلق می‌کند. او به سانی گذشته‌ای ملموس، وجهی انسانی و ته‌مایه‌ای از آسیب‌پذیری می‌دهد، بی‌آنکه وجه کاریزماتیک و سرسخت شخصیت قربانی شود. در سوی دیگر، دامسون ادریس در نقش جاشوا پیرس غافلگیرکننده ظاهر می‌شود؛ راننده‌ای جوان که ترکیبی از اعتمادبه‌نفس ذاتی و وسواس در رسیدن به موفقیت را به نمایش می‌گذارد. اما شاید درخشان‌ترین بازی متعلق به کری کندون در نقش «کیت مک‌کنا» باشد؛ زنی که برخلاف انتظار، فراتر از یک علاقه‌مندی عاشقانه برای سانی ظاهر می‌شود و به قلب تپنده تیم بدل می‌گردد. کیت با قدرت تصمیم‌گیری‌اش، با دانش فنی‌اش، و با حضور پررنگش در خط مقدم رقابت، نقشی کلیدی ایفا می‌کند. دیدن کندون در چنین نقشی پررنگ و در فیلمی با این مقیاس، پس از بازی تحسین‌شده‌اش در The Banshees of Inisherin، لذت‌بخش است.

نقد فیلم F1

F1 نمی‌تواند از کلیشه‌ها فرار کند، اما آن‌قدر سرگرم‌کننده است که اهمیتی ندهید

با وجود هیجان بالا و سکانس‌های مسابقه‌ای خیره‌کننده‌ای که F1 ارائه می‌دهد، باید پذیرفت که فیلم در بستر داستانی روایت می‌شود که بارها و بارها شنیده‌ایم. البته این موضوع به هیچ‌وجه ضربه‌ای جدی به فیلم وارد نمی‌کند حتی نزدیک هم نیست؛‌ اما گاهی آن‌قدر آشکار به کلیشه‌ها تکیه می‌کند که اندکی کودکانه به نظر می‌رسد. درست مانند یک راننده حرفه‌ای، می‌توانید از قبل حدس بزنید که هر پیچ داستانی قرار است به کجا ختم شود، اما نکته اینجاست: آنچه F1 را خاص می‌کند، نه غافلگیری‌اش، بلکه مهارت و کیفیتی است که در عبور از همین مسیرهای آشنا به خرج می‌دهد. وقتی هیجان و تنش در مسابقات به این حد بالاست، می‌توان از برخی دیالوگ‌های تکراری یا موتیف‌های کلیشه‌ای چشم‌پوشی کرد.

در کنار Top Gun: Maverick، کوزینسکی بار دیگر نشان می‌دهد استاد خلق بلاک‌باسترهای عظیمی‌ست که حس بزرگی و شکوه را به سینما بازمی‌گردانند؛ آثاری که این روزها کمتر در ابعاد این‌چنینی شاهدشان هستیم. F1 همان فیلم تابستانی‌ست که سالن سینما برایش ساخته شده: بلند، پرزرق‌وبرق، پرهیجان و چنان پرانرژی که آدم را وسوسه می‌کند برای لحظه‌ای کوچک کف بزند و با غریبه کناری‌اش دست بدهد.

F1 تجربه‌ای شاد، هیجان‌انگیز و فراموش‌نشدنی است؛ از آن دسته فیلم‌هایی که تماشاگر را تا لبه صندلی‌اش می‌کشاند و یادآور می‌شود هنوز هم فیلم‌سازانی مانند جوزف کوزینسکی وجود دارند که به سینمای عظیم، فیزیکی و پرشور وفادار مانده‌اند و چقدر جای این سینما خالی بود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا