نقد فیلم و سریالفیلم و سریال

نقد فیلم Jurassic World: Rebirth ؛ تولد دوباره دنیای ژوراسیک

با نقد فیلم Jurassic World: Rebirth همراه باشید. فیلم Jurassic World: Rebirth هفتمین قسمت از فرنچایزی است که بدون شک شناخته‌شده‌ترین روایت سینمایی درباره دایناسورها محسوب می‌شود. هنوز مشخص نیست که آیا روزی علم کلون‌سازی می‌تواند موجودات غول‌پیکر ماقبل تاریخ را احیا کند یا نه، اما استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۳ با شاهکارش پارک ژوراسیک به طرز خارق‌العاده‌ای به این ایده نزدیک شد.

فیلمی که اقتباسی به‌غایت موفق از اثر مایکل کرایتون بود و از نظر بسیاری، هنوز هم یکی از بی‌نقص‌ترین فیلم‌های سینمایی است؛ البته احتمالا این را از قبل می‌دانستید. ترکیب داستانی با درون‌مایه اخلاقی پیچیده، شخصیت‌های انسانی باورپذیر و جلوه‌های ویژه‌ای که با گذشت زمان همچنان تأثیرگذار باقی مانده‌اند، پارک ژوراسیک را به اثری ماندگار و کلاسیک تبدیل کرد.

با موفقیتی که این فیلم کسب کرد، جای تعجب نداشت که این اثر به مجموعه‌ای بلندبالا تبدیل شود. فیلم The Lost World به کارگردانی خود اسپیلبرگ، هم از منبع اصلی فاصله گرفت و هم از نظر کیفی افت محسوسی داشت. شکست انتقادی Jurassic Park III نیز این مجموعه را برای مدتی به خاموشی برد. اما کمپانی یونیورسال توانست با Jurassic World که رکوردشکن و سرگرم‌کننده بود، مجموعه را دوباره احیا کند. با این حال، همه‌چیز خیلی زود با یکی از ضعیف‌ترین آثار فرنچایز یعنی Fallen Kingdom به سراشیبی افتاد.

حتی کارگردانی قابل‌قبول J.A. Bayona هم نتوانست فیلمنامه‌ای را نجات دهد که در درک پیام اصلی فیلم اول ناتوان بود. این سقوط با قسمت ششم یعنی Jurassic World Dominion ادامه یافت؛ فیلمی که قرار بود «پایان» ماجرا باشد. تا زمانی که یونیورسال یادش افتاد این فیلم‌ها چقدر پول‌سازند و سریع ساخت قسمت هفتم را کلید زد: Jurassic World: Rebirth که اگرچه شاید ضرورتی برای ساخته‌شدنش نبود، اما به‌طور کلی می‌توان آن را گامی قابل‌قبول در مسیر درست دانست. در ادامه به شکل تخصصی به نقد فیلم Jurassic World: Rebirth می‌پردازیم.

اسکویید گیم آمریکا

داستان فیلم Jurassic World: Rebirth درباره چیست؟

نقد فیلم Jurassic World: Rebirth


در ابتدای نقد فیلم Jurassic World: Rebirth باید به اجهانی که پس از وقایع Jurassic World Dominion به جا مانده، شباهت چندانی با گذشته ندارد؛ چرا که حالا بیشتر جمعیت دایناسورها برای بقا در دنیای مدرن در تقلا هستند.

اما وضعیت انسان‌ها هم تعریفی ندارد. به همین دلیل، فردی به نام مارتین کربس (با بازی روپرت فرِند) که در صنعت داروسازی چهره‌ای بی‌اخلاق و سودجوست، گروهی متشکل از سه نفر را برای مأموریتی حیاتی استخدام می‌کند:
یک مزدور کاریزماتیک به نام زورا بنت (اسکارلت جوهانسون)، دیرین‌شناسی عصبی و دمدمی‌مزاج به نام هنری لومی (جاناتان بیلی)، و ناخدای خوش‌برخوردی به نام دانکن کینکید (ماهرشالا علی). مأموریت آن‌ها جمع‌آوری نمونه DNA از سه دایناسور عظیم‌الجثه است؛ نمونه‌هایی که می‌توانند دریچه‌ای نو به روی پیشرفت‌های پزشکی بی‌سابقه بگشایند.

خوشبختانه (یا شاید بداقبالی) هر سه گونه در جزیره‌ای مخفی زندگی می‌کنند؛ مکانی رهاشده از سوی شرکت InGen که پیش‌تر نیز برای پروژه‌های پارک تفریحی خود از آن استفاده کرده بود. اما وقتی تیم به جزیره می‌رسد، با حقیقتی تاریک و موجوداتی روبه‌رو می‌شود که حتی ترس در دل یک تی‌رکس می‌کارند.

از منظر روایت، فیلم تا حد زیادی همان فرمول همیشگی سری را دنبال می‌کند؛ موضوعی که هم می‌تواند نعمتی بزرگ برای طرفداران باشد و هم نفرینی سهمگین.

تنها تغییر اساسی در Rebirth تلاشی آشکار برای بازنویسی و حذف معنایی پایان فاجعه‌بار Fallen Kingdom است؛ حرکتی که باعث می‌شود سه‌گانه قبلی حتی بیش از پیش بی‌هدف و غیرقابل دفاع جلوه کند. با این حال، بازگشت دیوید کپ، نویسنده فیلمنامه Jurassic Park اصلی، به مجموعه پس از چند دهه، از نظر لحن و حس‌وحال انتخاب درستی بوده است. او توانسته روحیه تراژدی رمانتیک فیلم اول را به اثر تزریق کند؛ جایی که دایناسورها نه به‌عنوان هیولا یا شخصیت‌های عجیب، بلکه به‌عنوان حیواناتی طبیعی و غریزی به تصویر کشیده می‌شوند.

نقد فیلم Jurassic World: Rebirth ؛ شخصیت‌های سطحی و ریتم کند

بررسی فیلم Jurassic World: Rebirth


اگرچه بازی‌های بازیگران به‌خصوص ماهرشالا علی قابل‌قبول است، اما شخصیت‌ها از لحاظ عمق داستانی تقریبا بی‌روح هستند. زورا و دانکن در یکی از صحنه‌ها درباره گذشته‌ای حرف می‌زنند که نه توضیحی برایش داده می‌شود و نه دوباره به آن اشاره‌ای می‌شود. حتی لحظه‌ای که مخاطب قرار است متوجه شود شخصیت منفی کیست، آن‌قدر قابل پیش‌بینی است که عملاً هیچ تعلیقی ندارد.

از نظر ریتم، فیلم به‌شدت کند است. تقریباً تمام نیمه اول روی قایق اتفاق می‌افتد، نه در جزیره‌ای پر از دایناسور. وضعیت زمانی بدتر می‌شود که گروهی کاملاً جدید از شخصیت‌ها – که ارتباط چندانی هم با خط اصلی ندارند – به داستان اضافه می‌شوند. تنها چیزی که آن‌ها با خود می‌آورند، یک شخصیت طنز بامزه و یک دایناسور کوچک بانمک است که با تمام وجود می‌خواهد نسخه بعدی بیبی یودا باشد، بی‌آنکه چیزی در چنته داشته باشد.

در پایان نیز، فیلم ابتدا به کندی ادامه می‌دهد و سپس به‌طور ناگهانی و با عجله‌ای بی‌ثمر به پایان می‌رسد؛ نتیجه‌ای که نه هیجان‌انگیز است و نه رضایت‌بخش.

فیلم جیمز باند جدید

نقد فیلم Jurassic World: Rebirth ؛ کارگردانی گرت ادواردز، نقطه درخشان Jurassic World: Rebirth

بازیگران فیلم Jurassic World: Rebirth


فیلم Jurassic World: Rebirth با کارگردانی گرت ادواردز، وارد مرحله‌ای تازه می‌شود. ادواردز که سابقه‌ای قابل‌توجه در ساخت آثار علمی-تخیلی عظیم مانند Godzilla، Rogue One و The Creator دارد، حتی در غیاب فیزیکی‌اش در صحنه، حضورش در پشت دوربین به‌وضوح احساس می‌شود. او با درک بی‌نظیری که از مقیاس و عظمت دارد، به شکل مؤثری فضای فیلم را شکل داده است. هرچند لحظات درام انسانی به‌خاطر ضعف شخصیت‌پردازی چندان تأثیرگذار نیستند، اما ادواردز در صحنه‌های اکشن فیلم واقعا می‌درخشد؛ جایی که با استفاده از قاب‌بندی‌های خلاقانه و طراحی حرکتی دقیق، موفق به خلق برخی از دلهره‌آورترین و پرتنش‌ترین سکانس‌ها در کل مجموعه شده تا حدی که می‌توان این اثر را ترسناک‌ترین قسمت فرنچایز پس از فیلم اول دانست.

در برخی لحظات، نماهای برگرفته از سبک کلاسیک فیلم‌های هیولایی به‌قدری دیدنی هستند که نفس را در سینه حبس می‌کنند؛ حتی اگر گاهی باورپذیری فدای هیجان شود. مثلاً در صحنه‌ای که تی‌رکس ناگهان از دید محو می‌شود، مخاطب ناچار است منطق را کنار بگذارد. با این حال، فیلم از لحاظ بصری یک سر و گردن بالاتر از دو سه قسمت قبلی‌ است. برخلاف آن‌ها که به پالت رنگی خاکستری و تیره پناه برده بودند، Rebirth رنگارنگ، زنده و چشم‌نواز است.

هیولای بازاریابی و حس غریبش


نکته‌ای جالب اینکه ادواردز حتی موفق شده موجود berای بسیار بحث‌برانگیز فیلم یعنی D. rex را هم ترسناک جلوه دهد؛ موجودی که شاید بی‌ربط‌ترین هیولایی باشد که تا امروز در این مجموعه معرفی شده است. ایده «دایناسور فوق‌پیشرفته‌ی مهندسی‌شده» حالا دیگر تکراری شده، به‌ویژه پس از دو فیلمی که دایناسورهای هیبریدی را با ظاهرهایی نزدیک‌تر به سبک ژوراسیک به تصویر کشیده بودند. اما D. rex بیشتر شبیه طرحی حذف‌شده از یک فیلم Alien به نظر می‌رسد تا موجودی از دنیای Jurassic. این هیولا هرگز فرصتی نمی‌یابد که به عنوان هیولایی متمایز و به‌یادماندنی خودی نشان دهد. تصمیم فیلم‌نامه‌نویسان برای نشان‌دادن این موجود فقط در ابتدا و انتهای فیلم نیز باعث می‌شود پایان داستان حالتی بی‌هدف و غیرضروری به خود بگیرد.

در مجموع، Jurassic World: Rebirth اگرچه از نظر شخصیت‌پردازی و ساختار روایی با مشکلات جدی مواجه است، اما به لطف کارگردانی مسلط گرت ادواردز و قدرت بصری‌اش، تجربه‌ای سینمایی خلق کرده که دست‌کم در برخی صحنه‌ها، نفس را در سینه مخاطب حبس می‌کند.

فیلم ارباب حلقه‌ها: شکار گالوم

Jurassic World: Rebirth بدترین فیلم مجموعه نیست، اما شاید بی‌هدف‌ترین آن‌ها باشد

فیلم Jurassic World: Rebirth


بزرگ‌ترین تعریفی که می‌توان از Jurassic World: Rebirth کرد، این است که به‌خوبی موفق شده حال‌وهوای خاصی را بازسازی کند که روزگاری این فرنچایز را به اثری محبوب تبدیل کرده بود. بخش عمده این موفقیت را مدیون نگاه خیره‌کننده و تجسم بصری چشم‌نواز گرت ادواردز هستیم؛ هیچ‌کدام از آثار دوره Jurassic World تا به حال نتوانسته بودند ترکیب دشوار و ظریف «شگفتی و وحشت» را تا این اندازه متعادل ارائه دهند. شاید رسیدن به صحنه‌های دایناسوری زمان زیادی ببرد، اما وقتی بالاخره از راه می‌رسند، همان حسی را القا می‌کنند که تماشاگران در سال ۱۹۹۳ با اولین مواجهه با دایناسورهای CGI تجربه کرده بودند.

نقد فیلم Jurassic World: Rebirth ؛ نوستالژی تکراری


اما همین حس نوستالژیک، خود یکی از مشکلات فیلم نیز هست. با وجود اینکه Rebirth تلاشی تحسین‌برانگیز برای قطع ارتباط‌های مستقیم با قسمت‌های قبلی دارد، اما بسیاری از رویدادهای آن یادآور صحنه‌ها و ایده‌هایی هستند که پیش از این دیده‌ایم:
شگفت‌زدگی در برابر دایناسورهای گردن‌بلند؟ این یکی از معروف‌ترین صحنه‌های فیلم اول است. جزیره‌ای مخفی برای آزمایش‌ها؟ مستقیماً از The Lost World آمده. هیولایی ترکیبی و جهش‌یافته که تهدید اصلی داستان می‌شود؟ هم در Jurassic World و هم در Fallen Kingdom دیده بودیم.

در نتیجه، با اینکه فیلم لحظاتی دارد که ممکن است هواداران را مثل تی‌رکسی در مزرعه بزها خوشحال کند، اما هرگز احساس نمی‌شود که دلیلی موجه برای وجودش داشته باشد. شاید دلیل اصلی این باشد که دنیای Jurassic اصلاً ظرفیت توسعه جهان و نوآوری‌های بی‌پایان را ندارد.

چرخه‌ای بی‌انتها؛ چون می‌توانند، نه چون باید

تولد دوباره دنیای ژوراسیک


در نقد فیلم Jurassic World: Rebirth تقریبا می‌توان مطمئن بود که قسمت‌های بیشتری در آینده ساخته خواهند شد. در پاسخ به این سؤال که آیا Jurassic World: Rebirth گامی مثبت به جلو محسوب می‌شود یا نه، باید گفت: از نظر لحن و جلوه‌های بصری، قطعاً بله. این نخستین فیلم بعد از مدت‌هاست که موفق شده حال‌وهوای خاص دوران طلایی مجموعه را زنده کند. اما از نظر روایت و ریتم، مشکلات فراوانی دارد. بسیاری از این مشکلات نیز از تمایل همیشگی سری به خلق دایناسورهایی «بزرگ‌تر» و «خطرناک‌تر» نشأت می‌گیرند – حتی اگر نتیجه نهایی، بهتر نباشد.

Rebirth لحظاتی سرگرم‌کننده دارد، اما در مجموع، بیش از هر چیز یادآور همان مفهومی است که فیلم اول درباره‌اش هشدار می‌داد: «بازآفرینی دایناسورها کاری‌ست که شاید بتوان انجام داد، اما دلیل نمی‌شود که باید انجامش داد.»
همان‌طور که رهاکردن دایناسورها در دنیای مدرن تصمیمی فاجعه‌بار برای انسان‌ها و خود آن‌ها بود، ساختن بی‌پایان فیلم‌های Jurassic هم گویی به چرخه‌ای تبدیل شده که بیشتر بر پایه «امکان» است تا «ضرورت».

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا