نقد سریال Star Wars: Skeleton Crew
در اوایل سریال جدید دیزنی پلاس، Star Wars: Skeleton Crew، با قهرمان جوان داستان، ویم (با بازی راوی کابات-کونیرز)، آشنا میشویم. او در اتاق خوابی است که خیلی شبیه به اتاقهای حومهنشینهای دهه هشتاد روی زمین به نظر میرسد. او با دو عروسک بازی میکند که از نظر اندازه و طراحی شبیه اکشن فیگورهای کنر از مجموعه سهگانه اصلی جنگ ستارگان هستند. ویم و بهترین دوستش نیل (با بازی رابرت تیموتی اسمیت) در حالی که منتظر اتوبوس مدرسه هستند، با شمشیرهای نوری فرضی مبارزه میکنند. وقتی ویم از نیل میپرسد: «هیچ وقت نمیخوای یه کار هیجانانگیز بکنی؟»، انگار دارد خودش را بهجای لوک در صحنههای اولیه فیلم اول جا میزند. با نقد نقد سریال Star Wars: Skeleton Crew همراه جوی استیک باشید.
نقد سریال Star Wars: Skeleton Crew
در این صحنهها، خالقان Skeleton Crew، جان واتس و کریستوفر فورد، به وضوح نیت خود را نشان میدهند: روایت داستانی از اینکه اگر گروهی از طرفداران جوان و پرشور جنگ ستارگان در دوران سهگانه اصلی بهطور عجیبی وارد ماجراجوییای شبیه به آنچه روی پردههای سینما آنها را شگفتزده میکرد، شوند، چه اتفاقی میافتد. این دقیقاً شبیه به فنفیکشنی نیست که نویسنده خودش را در داستان بگنجاند، چون Skeleton Crew هیچکدام از شخصیتهای حماسه اسکایواکر را شامل نمیشود و چون واتس و فورد تنها بزرگسالانی نیستند که نسخههایی از ویم و نیل در زندگی خود دارند.
این حتی اولین پروژه جنگ ستارگان با چنین رویکردی هم نیست؛ چون شخصیت ری در The Force Awakens هم بهعنوان یک طرفدار مشتاق معرفی شد که از ملاقات با هان و لوک هیجانزده بود. اما با باور قاطع ویم به افسانههای قدیمی و ایستراگهای آشکار فرهنگ پاپ دهه هشتاد، واتس و فورد این فانتزی نوستالژیک را با شدت تمام دنبال میکنند. شبیه به آنچه در The Muppets سال ۲۰۱۱ دیدیم، که جیسون سیگل دنیایی را تصور کرد که در آن هم خودش و هم یک نسخه موپتی از خودش با کرمیت، فوزی و دیگر دوستان تیم شدند.
این نقدی اساسی بر این ایده نیست، چه بهصورت کلی (من شخصاً The Muppets را دوست دارم)، و چه بهصورت خاص در Skeleton Crew که اثری خوشساخت برای تمام سنین است. این سریال با کارگردانی خوب جان واتس (Spider-Man: Homecoming) و دیوید لوری (The Green Knight) و صحنههای سرگرمکننده، داستان واقعیای را روایت میکند. داستان به قدری خوب اجرا شده که احساس نمیشود صرفاً نسخهای پر زرقوبرق از یک پارک تفریحی جنگ ستارگان باشد.
اما باید آماده باشید که محله سام و نیل آشکارا از محله فیلم E.T.: The Extra-Terrestrial الهام گرفته است. یا اینکه در صحنههای اولیه بچهها با دوچرخه در جنگل باشند (مانند E.T. و The Goonies). حتی فونت عنوان سریال، مانند Stranger Things که شیفته دهه هشتاد است، یادآور کتابهای استیون کینگ است. این سریال به وضوح به تأثیراتش افتخار میکند و مخاطب را به گذشتهای نهچندان دور و کوچهپسکوچههای نزدیک میبرد.
مثل سریال The Mandalorian که همچنان محبوبترین سریال لایو-اکشن جنگ ستارگان در دیزنی+ است، Skeleton Crew نیز در بازه زمانی بین بازگشت جدای و نیرو برمیخیزد اتفاق میافتد. همانطور که در متن آغازین سریال توضیح داده میشود، امپراتوری سقوط کرده و جمهوری دوباره کنترل را به دست گرفته، اما همچنان برای حفظ نظم، بهویژه در مناطق دورافتاده که دزدان فضایی به کشتیهای حمل بار حمله میکنند، تقلا میکند.
ویم، نیل و همکلاسیهایشان فرن (رایان کیرا آرمسترانگ) و کیبی (کیریانا کراتر) به نظر نمیرسد چیز زیادی از اتفاقات جاری بدانند. آنها در سیارهای به نام اتاتین بزرگ شدهاند، سیارهای که اطراف آن را مانعی ضخیم پوشانده و باعث شده حتی آسمان شب بدون ستاره باشد. نیل به نظر راضی است که فقط در مدرسه موفق باشد، در حالی که ویم رؤیای ماجراجویی دارد و فرن و کیبی هم دائماً کلاس را ترک میکنند تا با اسپیدربایک فرن در اطراف شهر مسابقه دهند.
مثل داستانهای حومهای از هر دوران یا منظومهای، بچهها از خانوادههای متفاوتی آمدهاند: ویم یک کودک مستقل است که توسط پدر پرمشغلهاش، وندل (تونده آدبیمپه)، بزرگ شده است. فرن یک دردسرساز است که مجبور است در مقابل مادر سیاستمدارش، فارا (کری کاندن)، نقش یک دختر بیعیبونقص را بازی کند. نیل هم خانوادهای بزرگ و حمایتگر دارد.
اگر نیل پوست آبی و خرطوم فیلمانند نداشت، و کیبی از یک ویزور سایبرنتیکی شبیه به Geordi LaForge استفاده نمیکرد، و اگر مدرسهشان تا حدی توسط درویدها اداره نمیشد، بسیاری از صحنههای اولیه میتوانست بهراحتی روی زمین معاصر رخ دهد. حتی اتفاق محرک داستان هم از یک موقعیت کاملاً پیشپاافتاده آغاز میشود: ویم خواب میماند، اتوبوس را از دست میدهد و در راه میانبر به مدرسه، چیزی را کشف میکند که فکر میکند یک معبد جدای است.
صحنههای ابتدایی سریال بهخوبی روحیات چهار کودک و محیط محدود دنیایی که در آن زندگی میکنند را به تصویر میکشد. اما Skeleton Crew، چه بهمعنای واقعی و چه استعاری، زمانی اوج میگیرد که ویم بهطور ناخواسته باعث میشود این چهار نفر کیلومترها از خانه دور شوند. تنها همدم آنها در این سفر، یک دروید دزد دریایی متروکه به نام SM-33 (با صداپیشگی نیک فراست که صدایی خشدار و مناسب دارد) است که به آنها برای زنده ماندن در قلمروهایی به مراتب خطرناکتر از تصورشان کمک میکند.
واتس، فورد و لوری بهخوبی میدانند که چطور میزان خطر را در حدی نگه دارند که هم باورپذیر باشد و هم متناسب با سن قهرمانان داستان. همچنین بهخوبی توانستهاند این احساس بیگانگی در محیط جدید را به مرور تشدید کنند. وقتی جود لاو در اواخر قسمت دوم وارد داستان میشود، بهعنوان مردی که ویم او را یک جدای تصور میکند، عنصری ضروری از رازآلودگی و بدبینی به داستان اضافه میکند؛ چیزی که پروژههای موفقتر جنگ ستارگان همیشه در خود دارند.
روایت سریال بهاندازهای قوی است که مانع از این میشود که Skeleton Crew به دام طرفداری افراطی بیفتد. حتی صحنهای که در آن فرن و ویم باید در بحبوحه یک نبرد فضایی، برجکهای شلیک یک سفینه را کنترل کنند، بیشتر بر واکنشهای منطقی آنها به خطر و مسئولیت این لحظه تمرکز دارد، تا صرفاً بازسازی موقعیتی که پیشتر برای لوک یا فین در فیلمها دیدهایم.
با نزدیک شدن به پنجاهمین سالگرد اولین فیلم جنگ ستارگان، پیدا کردن مسیرهای تازه برای این دنیا سختتر از همیشه شده است. حتی بهترین سریالهای این دنیا، مثل Andor، در نهایت به پر کردن شکافهای داستانی بین فیلمها میپردازند، هرچند با جاهطلبیهای تماتیک بیشتر از آنچه معمولاً از این فرنچایز انتظار میرود. Skeleton Crew نیز، بهشیوهای کاملاً متفاوت، سعی میکند این قلمرو را از دیدگاه جدیدی نشان دهد: چهار نوجوانی که جای اینکه سر کلاس علوم باشند، در تلاشاند یک سفینه را به هایپراسپیس ببرند. اگر نمیتوانیم به جای جدیدی برویم، Skeleton Crew بهخوبی این دنیا را برای ویم، نیل، فرن و کیبی تازه و هیجانانگیز جلوه میدهد.