نقد فیلم The Brutalist
حماسهی شگفتانگیز و جذاب «The Brutalist» از بردی کوربت درباره طراحی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم است و آنچه در مرحلهی ساخت در پایههای آن ترکیب شده است. این فیلم از ما میخواهد تصمیم بگیریم که آیا و چگونه مفهوم «بروتالیسم» در عنوان، به چیزی فراتر از معماری مرتبط است و به آیندهی ویرانهای که همگی در تخیل جوانی خود تصور میکنیم، یعنی یک «اوزیماندیاس آمریکایی»، فکر کنیم. با نقد فیلم The Brutalist همراه باشید. نقد فیلم و سریال های روز را در جوی استیک دنبال کنید.
نقد فیلم The Brutalist
این اثر دربارهی یهودستیزی و ماجراجویی سرمایهداری است، درباره تجربهی مهاجرانی که نمیتوانند کاملاً جذب شوند، و درباره تقابل سادهلوحی خوشبینانهی آمریکایی با عمق تراژیک و دردناک فرهنگ و تخصص اروپایی.
این فیلم، با روایت مستقیم و نیروی داستانگویی هیجانانگیزش، سه ساعت و نیم زمان خود را با قطعیت، سهولت و شفافیت پُر میکند. در عین حال، با چیزی تاریک، اسرارآمیز و غریب در پسزمینهی شکل چشمنواز خود نیز همراه است.
به نظر میرسد این داستان باید بر اساس یک پرونده واقعی یا دستکم یک منبع ادبی نوشته شده باشد، اما این فیلمنامهای کاملاً اورجینال است که توسط بردی کوربت و همکار نویسندهاش مونا فاستولد نوشته شده است. این فیلم زندگینامهای خیالی از یک معمار مجارستانی و بازمانده هولوکاست به نام لاسلو توث است که پس از جنگ جهانی دوم در فقر به آمریکا میآید. او با حمایت عجیب و غریب یک مرد ثروتمند به نام ون بیورن – که نامی اشرافی و مرتبط با ریاستجمهوری دارد – کار حرفهای خود را از نو آغاز میکند. ون بیورن که در ابتدا با سلیقه و تخیل خود استعدادهای توث را تشخیص میدهد، در نهایت تاریکیِ درونش را با تعصب، خشونت و شرم از بیکفایتیاش نشان میدهد.
توث با بازی قدرتمند و پراحساس آدرین برودی به تصویر کشیده شده است؛ اجرایی که میتواند بهترین کار او تا به امروز باشد و حتی پیشرفتی نسبت به بازی او در «پیانیست» رومن پولانسکی. همسر او، ارژبت (با بازی فلیسیتی جونز)، و خواهرزاده یتیمش، زوفیا (با بازی رافی کسیدی)، در اروپا گیر افتادهاند و گرفتار مشکلات بوروکراتیک هستند.
پسرعموی خوشگذران توث، آتیلا (آلساندرو نیولا)، ابتدا به او پیشنهاد شغلی در فروشگاه مبلمان خود در فیلادلفیا میدهد، اما همسر آمریکایی کاتولیک آتیلا – که خودش به کاتولیسیزم گرویده و نامش را انگلیسی کرده – در نهایت علیه توث موضع میگیرد. تنها دوست مرد توث، گوردون (با بازی باوقار و متین ایساک دو بانکوله)، بیوهای است که در خط نان با توث آشنا شده؛ کهنهسربازی که به تنهایی از فرزندش مراقبت میکند.
هریسون ون بیورن بهخوبی توسط گای پیرس بازی شده است، با لباسهای مجلل، ریشهای صورت و صدای بم و غرشآور که بهواسطه اعتیادش به مادیرای شیرین بهوجود آمده است؛ این شخصیت ممکن است از صدای جان هیستون الهام گرفته باشد که دنیل دیلیس برای بازی در نقش نفتکش عذابکشیدهاش در «خون خواهد بود» ساخته پل توماس اندرسون بهکار برد.
از همان ابتدا، در برخورد هنرمند اروپایی نیمهگرسنه با پلاتوکرات آمریکایی چاق، چیزی شوم وجود دارد، شاید در برخورد او با خود آمریکا. وقتی توث از زیر کشتی مهاجرت خود بیرون میآید تا برای اولین بار مجسمه آزادی را ببیند، او گیج و سرگردان است و مجسمه بهطور نگرانکنندهای وارونه دیده میشود (مانند نماهای وارونه در داستان مشابه یورو-آمریکایی کوربت، «کودکی یک رهبر»).
نقد فیلم Mufasa: The Lion King
توث شغلی در بازسازی کتابخانه ون بیورن در املاک مجلل او پیدا میکند – هرچند که ون بیورن هیچ اطلاعی از این موضوع ندارد؛ این شغل بهعنوان یک شگفتی تولدی از سوی پسر پر از اعتماد به نفس و شیاد او، هری ون بیورن (جو آلوین)، هنگامی که پدرش در سفر بود، سفارش داده شده است. توث از امکانات سقفهای بلند و منبع نور آتریومی که در بالای کتابخانه قرار دارد، هیجانزده میشود. این ویژگیها بهنظر میرسد که الهامبخش کارهای او در طول باقیمانده زندگی حرفهایاش باشد، هرچند تنها در انتهای فیلم متوجه میشویم که الهام اصلی او چه بوده است.
ون بیورن ابتدا از اینکه پسر احمقش به خود اجازه داده است که این خارجیهای ژولیده را برای بازسازی کتابخانهاش پشت سرش استخدام کند، عصبانی میشود اما سپس تصمیم میگیرد که از بازسازی مدرنیستی جسورانهای که کتابخانه را بزرگتر از آنچه که هست نشان میدهد، خوشش آمده است. یکی از مهمانان او میگوید که کتابخانه شبیه کتابخانه بیپایانی است که در یک داستان کوتاه خوانده است (احتمالاً داستان «کتابخانه بابل» بورخس).
ون بیورن پیشنهاد میدهد که برای توث مقدار زیادی پول (و همچنین از طریق روابط سیاسیاش، ارژبت و زوفیا را به آمریکا بیاورد) تا توث بتواند ساخت یک مرکز اجتماعی عظیم در شهر را بهنام مادر مرحومش رهبری کند – یک پروژه بزرگ و در حال گسترش که شبیه عمارت زاندو در «شهروند کین» اورسن ولز است. در حقیقت، ون بیورن از این که لحظه «رزباد» خود را با توث به اشتراک بگذارد اصرار دارد – زمانی که او پدربزرگهای فقیرش را که نسبت به مادر عزیزش بیرحم بودند تحقیر کرده بود، اما زمانی که به ثروت رسید، آنها از او پول خواستند.
اما کمالگرایی مغرورانه توث، عصبانیت سریع و مشکلات خودش با الکل و مواد مخدر، پروژه را به یک مصیبت تبدیل میکند. مردم پروتستان محلی به توث بهعنوان یک یهودی شک دارند و هزینهها از همان ابتدا افزایش مییابد، هرچند که توث به حامی خود گفته که بتن چقدر ارزانتر از مرمر است. بعلاوه، بهنظر میرسد که پدربزرگهای تنفرآمیز ون بیورن عاشق مرمر بودهاند، که باعث میشود او به بتن تمایل بیشتری پیدا کند. وقتی این دو نفر در نهایت از معادن مرمر کارارا بازدید میکنند – که یک بخش فوقالعاده در اواخر فیلم است – این هم نشانهای بد است.
«The Brutalist» آشکارا از آین رند الهام گرفته است، اما همچنین از برنارد مالامود و سول بلو در تصویرسازی ماجراجویی مهاجرتی آمریکا و وعده موفقیت الهام میگیرد – اما شاید کوربت و فاستولد حتی عمیقتر و سریعتر به این نکته پرداختهاند که چقدر همهچیز حیرتانگیز، حسی و جنسی است. فیلم خشونت و وحشیگری را نشان میدهد – که با «بروتالیسم» یکی نیست – که همراه با شکست و موفقیت سرمایهداری است، با ون بیورن (و شاید پسرش) که گناهکار تجاوز هستند.
این فیلم یک اثر برانگیزنده است که بهطور شگفتانگیزی توسط فیلمبردار لول کراولی بهتصویر کشیده شده و طراحی فوقالعادهای توسط جودی بکر دارد. من از این فیلم با سرگیجه و سرخوشی بیرون آمدم، سرم گیج شده بود از اینکه چطور میتوانستم این عظمت و شکوه را درک کنم.