نقد فیلم The Girl With The Needle
در بیشتر فیلمها، لحظاتی وجود دارند که یک گفتوگوی دلپذیر، یک شوخی بهجا، یا حتی یک لبخند ساده میتواند فضایی سبکتر ایجاد کند، بهویژه زمانی که بیشترین نیاز به آن حس میشود. اما در فیلم جدید “دختر با سوزن” به کارگردانی و نویسندگی مشترک مگنوس فون هورن، تقریباً چنین لحظاتی وجود ندارند و همین کمبود، اندک صحنههایی که به شکلی ناگهانی ظاهر میشوند را در این فضای تاریک، شوکهکنندهتر میکند. با این حال، آیا چنین ویژگیای مانع از تأثیرگذاری فیلم میشود؟ در این مورد خاص، به نظر میرسد که نه. با نقد فیلم The Girl With The Needle همراه جوی استیک باشید.
نقد فیلم The Girl With The Needle
فیلم “دختر با سوزن” که بر اساس رویدادهای واقعی ساخته شده و بهصورت سیاهوسفید فیلمبرداری شده، داستان خود را در کوچههای تاریک و غارمانند کپنهاگ پس از جنگ جهانی اول روایت میکند. این فیلم با پرداختی مدرن و دیجیتالی، بر زندگی کارولین (ویک کارمن سونه) تمرکز دارد؛ زنی فقیر که تلاش میکند پس از ناپدید شدن همسرش پیتر (بشیر زچیری) در میدان جنگ، زنده بماند. اما نداشتن گواهی فوت پیتر، او را از دریافت مزایای بیوهها محروم کرده است. کار در یک خیاطی درآمد ناچیزی برای او فراهم میکند، اما این درآمد نیز او را از اخراج شدن نجات نمیدهد.
روزنه امیدی پیدا میشود زمانی که صاحب کارگاه، یورگن (یواخیم فیلستروپ)، به او علاقه نشان میدهد و این علاقه به یک پیشنهاد ازدواج و سپس بارداری غیرمنتظره ختم میشود. آیا این اتفاق میتواند شروعی تازه برای او باشد؟
اما با بازگشت ناگهانی پیتر، همسر زخمخورده و دگرگونشدهاش، همه چیز تغییر میکند. پیتر که از جبهه جنگ بازگشته و دچار آسیبهای روانی شدید شده، میخواهد زندگی مشترک را از سر بگیرد. بااینحال، کارولین برنامههای دیگری دارد که به سرعت ناکام میماند؛ زیرا مادر یورگن (بندیکت هانسن) خواستار قطع نامزدی است. پس از آن، کارولین دوباره تنها میشود. در نهایت، وقتی در اوج ناامیدی به فکر پایان دادن به بارداریاش میافتد، عنوان فیلم بهمعنی واقعی وارد داستان میشود.
در این لحظه، داگمار (ترین دیرهوم)، صاحب یک شیرینیفروشی محلی، مداخله میکند. او علاوه بر اینکه ظاهراً خود مادری به نام ارنا (آوو ناکس مارتین) دارد، در نقش واسطهای برای فرزندخواندگی عمل میکند و به خانوادههای فقیر کمک میکند نوزادان خود را به خانوادههای ثروتمند بسپارند. با کمک داگمار، کارولین دخترش را که حاصل رابطه با یورگن است، به فرزندخواندگی میسپارد، هرچند پیتر پیشنهاد میدهد خودش کودک را بزرگ کند.
کارولین تصمیم میگیرد به داگمار بپیوندد و بهعنوان دایه و دستیار او کار کند. اما با گذشت زمان، کارولین به مشروعیت فعالیتهای داگمار شک میکند. فیلم بدون لحظهای شوکهکننده، اما با صحنههای تراژیک متعدد که شدت آنها افزایش مییابد، بیننده را به سمت پرده پایانی خود سوق میدهد.
فضای وهمآلود فیلم به همراه بازیهای درخشان، بهویژه اجرای بینظیر سونه در نقش کارولین، که زنی سادهلوح و زخمخورده از جامعهای مردسالار است، نقطه قوت اصلی آن است. مجموعه صحنههای تأثیرگذار و چهرههای تحریفشده، حس اضطراب را در بیننده تقویت میکند. هرچند روایت داستان ساده به نظر میرسد، اما بازتاب رنج کارولین و تأثیرات آن بر او به وضوح در سراسر فیلم حس میشود.
فیلم “دختر با سوزن” با کنار گذاشتن نمادگرایی و استعاره، حقیقت محض را ارائه میدهد. داگمار (ترین دیرهوم) در اوج خونسردی، کارولین را پس از افشاگریهای پرده سوم، به شکلی مستقیم و بدون پیچیدگی دلداری میدهد. دو صحنه خاص در این بخش، تمام ابهامات را از بین برده و با تأثیری حیرتانگیز حقیقت را به نمایش میگذارند.
صحنه پایانی دیرهوم، داگمار را نشان میدهد که شجاعانه از مواضع خود دفاع میکند و مسیر داستانیاش را به اوج میرساند. بااینحال، این لحظه قادر نیست ضربه شدید پیشین را تسکین دهد؛ لحظهای که ماسک داگمار فرو میریزد و چهره واقعی او آشکار میشود.
نقد فیلم و سریال روز را در جوی استیک بخوانید.
حتی بشیر زچیری نیز با وجود تعداد محدود صحنههایش، تصویری دلسوزانه از پیتر خلق میکند. تأثیرگذارترین لحظه او، نمایش تغییری است که او را به موجودی عجیبوغریب تبدیل کرده است. این اجرا که کارولین به شکلی غیرمنتظره در آن حضور مییابد، اولین فرصتی را برای او فراهم میکند تا گستردگی آسیبهای همسرش را ببیند.
اشتیاق پیتر برای بودن با کارولین هرگز مورد تردید قرار نمیگیرد، همانطور که احترام او به تصمیمات کارولین، از ترک کردنش پس از تصمیم او برای بودن با یورگن تا کنار آمدن با انتخاب او برای سپردن فرزندشان به دیگری، نشاندهنده درک عمیق او از خواستههای همسرش است.
«زمانه بسیار متفاوتی بود.» جملهای که غالباً بدون منبع مشخص استفاده میشود، بهخوبی با وقایع فیلم “دختر با سوزن” تطابق دارد. داستان فیلم در دورهای روایت میشود که سفر یک زن ما را با حقایقی تلخ همراه میکند و تماشای آن را به تجربهای دشوار تبدیل میسازد.
بااینحال، روزنهای از امید در پایان فیلم دیده میشود. در مقایسه با فیلم کمتر شناختهشده “عرق” ساخته ون هورن در سال 2020، این اثر جدید همزمان بسیار بهموقع و ضروری احساس میشود. تماشای آن را نمیتوان توصیه نکرد.