نقد سریال The Madness
کولمن دومینگو حضوری کاریزماتیک در این داستان موش و گربهای دارد که با مهارت ساخته شده است. داستان درباره یک مجری تلویزیونی است که گرفتار دسیسههای راستگرایان افراطی میشود و هرچه پیش میرود، عمق بیشتری پیدا میکند. با نقد سریال The Madness همراه جوی استیک باشید.
نقد سریال The Madness
فقط چون پارانویا داری، دلیل نمیشه که کسی قصد آسیب زدن بهت نداشته باشه. این جملهایه که از ۱۴ سالگی، وقتی روی یه نشان در بازار کمدن دیدمش، همیشه بهش فکر کردم. و خب، هنوز زندهام که برات تعریف کنم. آدم رو به فکر فرو میبره، نه؟
این اصل پشت تمام تریلرهای موفق توطئه است، و سریال The Madness کاملاً این موضوع رو جدی گرفته. قهرمان داستان، “مانسی دنیلز” (با بازی کولمن دومینگو)، مجری و کارشناس رسانهای شبیه به CNN هست که در آستانه دریافت برنامه اختصاصی خودش قرار داره و همه چیز، حداقل از نظر حرفهای، رو به راهه. اما برای کمی استراحت به کوههای پوکونوس میره تا نوشتن رمانش رو شروع کنه، قبل از اینکه شهرت مانعش بشه. نصیحت: هیچوقت این کارو نکنید. کتابتون رو میتونید تو امنیت خونهتون بنویسید، بدون اینکه احتمال برخورد با صحنه قتل توی یه سونا باشه. اما مانسی بدشانس بود؛ چون همسایهش رو به شکل تکهتکه شده روی کف سونا پیدا میکنه، با پلاستیکهایی که همه جا پهن شده.
خیلی زود، دو مرد با نقاب بالاکلاوا شروع به تعقیب مانسی در جنگل میکنند. کمی بعد، او یکی از آنها را در دفاع از خود با یک خودنویس زخمی میکند و مرد را در حالی که در باتلاقی متعفن دست و پا میزند، رها کرده و فرار میکند. مانسی در جنگل بیهوش میشود و روز بعد متوجه میشود که لاستیکهای ماشینش پنچر شدهاند. مجبور میشود پیاده به نزدیکترین شهر برود تا جسد تکهتکه شده را – البته بدون اشاره به ماجرای باتلاق و خنجر زدن – به پلیس گزارش دهد. وقتی پلیس به محل میرسد، اثری از هیچ چیز مشکوکی نیست؛ جز یک تکه از بند ساعت قربانی که بیرون از سونا جا مانده.
داستان آماده است، و میتوانید با خیال راحت تماشا کنید، چون در دست تیمی حرفهای هستید که قرار است یک تریلر توطئهای شستهرفته و متفاوت ارائه دهد. همه چیز با دقت طراحی شده است. سرنخها و ردگمکنیها بهطور ماهرانه سر جای خود قرار گرفتهاند. به مانسی یک کت نمادین داده شده و حتی یک غریبه تصادفی هم درباره آن نظر میدهد، تا نشان دهند که این سریال چیزی فراتر از آثار مشابهی است که فقط به قهرمانشان ظاهر جذاب میدهند.
وقتی مشخص میشود که قصد دارند قتل را به گردن مانسی بیندازند، و پلیس هم علاقهای به کشف حقیقت ندارد، او مجبور میشود خودش دست به کار شود. و وقتی این تحقیقات خانوادهاش را در خطر میاندازد، باید راهی برای محافظت از آنها پیدا کند. البته نه قبل از اینکه از همسر تقریباً سابقش، النا (با بازی مارشا استفانی بلیک)، بخواهد به او در پیگیری یک سرنخ مرتبط با یک باشگاه عجیب کمک کند. امید همیشه در قلب شوهران تقریباً طلاقگرفته زنده است.
با این حال، The Madness النا را به شخصیتی کاملتر تبدیل میکند، برخلاف بسیاری از آثار مشابه که همسر سابق قهرمان بیگناه را صرفاً بهعنوان یک فکر گذرا نشان میدهند. اینجا، رابطهای که زمانی بین آنها بوده، ملموس است؛ رابطهای که کار میکرده و حالا جای خالیاش حس میشود. همچنین، گابریل گراهام در نقش دختر مانسی از رابطهای دیگر، اجرای شگفتانگیزی ارائه میدهد. نقشی که به همان اندازه با لطافت نوشته شده که با دقت بازی شده است.
یک مأمور FBI به نام فرانکو کینیونز (با بازی جان اورتیز) فاش میکند که فرد مقتول یکی از اعضای کلیدی گروه نژادپرست راست افراطی به نام The Forge بوده است. با این افشاگری، داستان به عمق تاریکیهای اینترنت فرو میرود. The Madness هرچه پیش میرود، سنگینتر و عمیقتر میشود و تصویری از دنیایی ارائه میدهد که در آن حقیقت همان چیزی است که مردم میخواهند باور کنند، و یک فانتزی جذاب همیشه بر واقعیت غلبه میکند، حداقل در جذب دنبالکننده و جلب توجه. این سریال گاهی حتی بهوضوح مشخص نمیکند که چه کسی واقعاً خوب است و چه کسی بد. فعالان آنتیفا نیز اهداف خودشان را دارند و میتوانند بهاندازه همتایان فاشیستشان خطرناک باشند، بهخصوص اگر به درستی راه خودشان ایمان کامل داشته باشند.
علاوه بر داستانپردازی هوشمندانه و ریتم عالی، The Madness ظرافت خاصی در نشان دادن موانعی که مانسی بهعنوان یک مرد سیاهپوست با آنها روبهرو میشود، دارد. از شک و تردید پلیس گرفته تا برخورد با غریبهها برای جمعآوری اطلاعات یا حتی حضور در محلههایی خاص. همه محدودیتهایی که یک قهرمان معمولی در تریلرهای توطئه با آنها روبهرو است، در اینجا بهدلیل نژاد او شدت بیشتری پیدا میکند و همین موضوع تنش داستان را افزایش میدهد.
The Madness بهوضوح برای تبدیل شدن به سکوی پرتاب کولمن دومینگو در تلویزیون طراحی شده است. او پیشتر در تئاتر و سینما خوش درخشیده و امسال با نامزدی اسکار برای فیلم Rustin و توجهی که به اجرای او در درام زندان Sing Sing شده، خبرساز بوده است. با این حال، مشخص نیست که این سریال فرصت کافی برای نمایش تواناییهای بازیگری او فراهم میکند یا نه. او در طول سریال بیشتر باید حالتهای ترس، درد و سپس عزم را نشان دهد. درحالیکه شخصیتهای فرعی فرصتهای بیشتری برای خودنمایی دارند. با وجود کاریزما و حضور غیرقابل انکار او، این احتمال وجود دارد که داستان پرکشش سریال همچنان جذابترین عنصر باقی بماند.