بررسی بازیبازی

بررسی بازی Blue Prince

با بررسی بازی Blue Prince همراه باشید. تصور کن یک قطعه‌ی اوریگامی پیچیده جلوی تو باشه. برای درک ساختارش، شروع می‌کنی به باز کردنش. هر گوشه‌ای که باز می‌کنی، لایه‌ی پیچیده‌تری زیرش پنهان شده. اون رو هم باز می‌کنی و باز با جزئیات بیشتری روبه‌رو می‌شی. کم‌کم از خودت می‌پرسی این کار تا کجا ادامه داره. از پیچیدگی ساختار حیرت می‌کنی. یادت میاد اولش فکر می‌کردی همین‌قدر هم سخت و عجیب بوده، اما نمی‌دونستی چقدر بیشتر از چیزی که دیده می‌شه عمق داره. این دقیقاً تجربه‌ایه که با بازی Blue Prince خواهی داشت.

بررسی بازی Blue Prince

توصیف چنین بازی‌ای آسون نیست. چون طراحی اون کاملاً بر پایه‌ی کنجکاوی و کشف بنا شده. اما در ساده‌ترین تعریف، Blue Prince یک بازی پازل Roguelike هست که درون یک عمارت عجیب و تغییرپذیر اتفاق می‌افته. وصیّت‌نامه‌ی ملک Mount Holly این عمارت رو به تو واگذار کرده. اما فقط در صورتی مالک می‌شی که بتونی به اتاق مرموز شماره ۴۶ برسی. نمی‌تونی شب داخل عمارت بمونی. پس اردوگاهت رو بیرون از ملک برپا می‌کنی. بعد از هر روز، اتاق‌ها ریست می‌شن و درها بسته می‌شن. چیدمان عمارت هر بار متفاوت و غیرقابل پیش‌بینیه. بازی در نمای اول‌شخص جریان داره و شبیه جعبه پازلیه که داخلش زندگی می‌کنی.

بررسی بازی South of Midnight

بررسی بازی Blue Prince

هر روز از ورودی شروع می‌کنی. از مربع میانی پایینِ یک شبکه‌ی ۵×۹. سه در جلوت هست. هر بار که با دری تعامل می‌کنی، سه انتخاب داری تا اتاقی رو پشت اون “طرح‌ریزی” کنی. بعضی اتاق‌ها بن‌بست هستن. بعضی مسیر صاف دارن یا فقط زاویه می‌گیرن. تعداد قدم‌هات محدوده و ورود به هر اتاق یکی از اون‌ها رو کم می‌کنه. از همون ابتدا می‌فهمی که باید با استفاده از این قطعات، مسیری بسازی تا به انتهای شبکه، به اتاق پیش‌درآمد برسی. جایی که ورودی اتاق ۴۶ اون‌جاست. در این لحظه، Blue Prince شبیه یک بازی رومیزی با کیفیت به نظر می‌رسه. همراه با شبکه و کاشی‌هایی که باید جاگذاری کنی.

بعد، لایه‌ی دیگه‌ای از پیچیدگی ظاهر می‌شه. بعضی اتاق‌ها ویژگی‌های خاص دارن. مثلاً اتاق پذیرایی یا بیلیارد، پازل‌هایی دارن که در صورت حل‌شون آیتم می‌گیری. بعضی اطلاعات مهم می‌دن؛ مثلاً اتاق امنیت، فهرست کامل آیتم‌های موجود در چیدمان فعلی خونه رو نشون می‌ده. کم‌کم متوجه کدهای رنگی اتاق‌ها می‌شی؛ سبز برای باغ، نارنجی برای راهرو و… حتی متوجه می‌شی بعضی اتاق‌ها روی ویژگی‌های بقیه تأثیر می‌ذارن. پازل پیچیده‌تر می‌شه.

کلید پیدا می‌کنی. برای باز کردن بعضی اتاق‌ها لازمه. جواهراتی هم هستن که باهاشون می‌تونی اتاق‌های خاص تولید کنی. سکه‌هایی در گوشه‌وکنار عمارت هست که در فروشگاه‌ها قابل استفاده‌ست. توکن‌های “دوباره قرعه‌کشی” هم وجود داره تا گزینه‌های دیگه‌ای داشته باشی. ابزارهایی مثل فلزیاب برای پیدا کردن سکه یا بیل برای کندن زمین هم پیدا می‌کنی.

نقد بازی Blue Prince

با کشف عمارت، متوجه ردپای پایداری‌هایی می‌شی که کمکت می‌کنن. مثلاً رصدخانه، با هر بار کشف مجددش جوایز بهتری می‌ده. این جوایز بسته به آرایش ستاره‌ها هست. روزانه مقداری سکه دریافت می‌کنی تا روزت رو با دست پرتر شروع کنی. یک اتاق مخصوص هم هست که می‌تونی آیتمی رو بسپری و در روز دیگه تحویل بگیری. یک اتاق خاص حتی اجازه می‌ده اتاق‌های کاملاً جدید به صورت دائمی ایجاد کنی.

یکی از مهم‌ترین منابع پایداری، دیسک‌های ارتقا هستن. وقتی اون‌ها رو در یکی از کامپیوترهای قدیمی DOS داخل بعضی اتاق‌ها وارد کنی، می‌تونی یکی از اتاق‌ها رو با یکی از سه اثر جانبی به شکل دائمی ارتقا بدی. این ارتقاها شاید کوچیک باشن، ولی با تکرار و یادگیری نحوه‌ی استفاده، تأثیرشون بیشتر و بیشتر می‌شه. مثل بیشتر بازی‌های روگ‌لایک، اینجا هم پیشرفت تدریجی داری. اما برخلاف بازی‌هایی که قدرت ضربه یا مقاومت در برابر سم رو ارتقا می‌دن، Blue Prince بیشتر به کم‌کردن شانس تصادفی و بالا بردن کنترل تو تمرکز داره.

طبیعت روگ‌لایک بازی گاهی می‌تونه آزاردهنده باشه. حتی وقتی دقیقاً راه‌حل رو می‌دونی، ممکنه مجبور شی چند بار صبر کنی تا همه‌چیز سر جای خودش قرار بگیره. البته معمولاً همیشه راهی برای پیشرفت هست، حتی توی تلاش ناموفق. ولی اگه روی انجام کاری خاص تمرکز کرده باشی و سیستم بازی همکاری نکنه، ممکنه اذیت شی.

اما بزرگ‌ترین منبع پایداری، دانشیه که همراهت باقی می‌مونه. بازی خیلی واضح بهت می‌گه که باید دفترچه‌ای برای ثبت اطلاعات داشته باشی. و واقعاً منظورش دفترچه‌ی واقعی و فیزیکیه. بعضی اتاق‌ها سرنخ‌های مبهمی درباره‌ی حل مسائل اتاق‌های دیگه می‌دن. معماها، قفل‌های ترکیبی، و رمزهایی هستن که بدون یادداشت‌برداری یا حافظه‌ی عکسی نمی‌شه حل‌شون کرد. راه‌حل‌ها جوری طراحی شدن که حس «آهان!» رو درت ایجاد کنن. مغزت حتی وقتی بازی نمی‌کنی هم درگیر حل‌شونه. بین بازی‌هایی که اخیراً منتشر شدن، Blue Prince یکی از کم‌یاب‌ترین‌هایی‌یه که تمرکز کاملت رو می‌طلبه. حتی وقتی بازی نمی‌کردم، ناخودآگاه بهش فکر می‌کردم.

بررسی بازی Split Fiction

علاوه بر شناخت سیستم‌های بازی، کم‌کم داستان عمارت و ساکنین قبلیش رو هم می‌فهمی. صادقانه بگم، من خودم هنوز این بخش از داستان رو کامل درک نکردم. چون مشغول حل پازل‌های گیم‌پلی بودم و دنبال‌کردن روابط و سرگذشت شخصیت‌ها برام سخت بود. بیشتر شبیه یه شعر فضاساز بود. اما انسجام کافی داشت که حس کنم داستان خودش هم یک معمای جداگونه‌ست.

و اینجاست که طراحی Blue Prince واقعاً جادوی خودش رو نشون می‌ده. اگه می‌خوای تجربه‌ت کاملاً تازه بمونه، از همین‌جا به بعد خوندن رو متوقف کن. فقط اینو بدون: این بازی رو حتماً توصیه می‌کنم.

عمارت قدیمی مدام در حال تغییره. انگار بی‌نهایت ترکیب و مسیر در هم‌تنیده توش وجود داره. بسیاری از این مسیرها انعطاف‌پذیر هستن و می‌تونن با روش‌های مختلف حل بشن. این ویژگی برای یک بازی روگ‌لایک خیلی مناسبه. چون باعث می‌شه حتی وقتی یک دور شکست می‌خوره یا به بن‌بست می‌رسی، باز هم حس پیشرفت داشته باشی.
اما از یه جایی به بعد، وارد نوع دیگه‌ای از معما می‌شی. معماهایی که ساختاری سفت‌وسخت دارن. با راه‌حل‌های محدودتر و مشخص‌تر. اول فکر کردم این خلاف اهداف و فلسفه‌ی بازیه. اما با گذشت زمان فهمیدم که این بخش از زیبایی واقعی طراحی Blue Princeه.

باز کردن لایه‌ها و فهمیدن ساختار بازی هدف نهایی نیست. این خونه یک جعبه‌ پازله. پر از معماهای تکی و در هم قفل‌شده. ولی در عین حال، یک ابزار فوق‌العاده منعطف هم هست. کمپین بازی فقط درباره‌ی عبور از این خونه نیست. داره تو رو آموزش می‌ده تا بتونی از خود خونه استفاده کنی.
چالش‌ها مثل قفل‌هایی هستن و Blue Prince درباره‌ی یادگیری اینه که چطور از فضای فیزیکی عمارت به‌عنوان یه شاه‌کلید استفاده کنی تا اون‌ها رو باز کنی.

Blue Prince یکی از به‌یادماندنی‌ترین تجربه‌های گیمینگ من بود. همزمان ساده‌ست و غیرقابل نفوذ. هم آزاردهنده‌ست و هم سرشار از لذت.
مثل همه‌ی ده‌ها ترکیب مختلفی که از عمارت Mount Holly دیدم، این بازی هم کاملاً منحصر به فرده.

نقاط قوت:

  • معماهای مستقل، بسیار لذت‌بخش هستن. مخصوصاً وقتی به شکل درهم‌تنیده حل می‌شن.
  • طراحی روگ‌لایک باعث می‌شه همیشه در مسیر حل حداقل یک معما پیشرفت داشته باشی.
  • چالش پایانی کاملاً خلاف انتظارات عمل می‌کنه و غافلگیرکننده‌ست.

نقاط ضعف:

  • ممکنه ساعت‌ها منتظر بمونی تا شانس باهات همراهی کنه، و این آزاردهنده‌ست.

Solid Snake

سالید اسنیک (Solid Snake) شخصیت اصلی و یکی از مهم‌ترین قهرمان‌های مجموعه بازی‌های Metal Gear است که توسط هیدئو کوجیما خلق شد. او یک سرباز افسانه‌ای و مامور عملیات مخفی است که در بیشتر بازی‌ها وظیفه دارد وارد پایگاه‌های دشمن شود، سلاح‌های هسته‌ای یا ماشین‌های جنگی غول‌پیکر به نام Metal Gear را نابود کند و جلوی تهدیدهای جهانی را بگیرد. چند نکته مهم درباره‌ سالید اسنیک: نام واقعی‌: دیوید (David) سازنده‌: کلون ژنتیکی بیگ باس (Big Boss)، یکی از بزرگ‌ترین سربازان تاریخ در داستان بازی. ویژگی‌ها: مهارت فوق‌العاده در مخفی‌کاری، تیراندازی، بقا و استفاده از تجهیزات. شخصیت: کم‌حرف، خونسرد، ولی بسیار هوشمند و با اراده. اولین حضور: بازی Metal Gear (سال 1987) معروف‌ترین حضور: Metal Gear Solid (سال 1998 به بعد) که باعث شهرت جهانی او شد. اگر بخواهیم ساده بگوییم، سالید اسنیک ترکیبی از جیمز باند، رامبو و یک نینجای مدرن است. با این تفاوت که همیشه در سایه حرکت می‌کند و کارش نجات جهان است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا