نقد فیلم Warfare | تنش لحظهای در یکی از بهترین آثار الکس گارلند

با نقد فیلم Warfare همراه باشید. شعار تبلیغاتی فیلم Warfare (جنگاوری) — جدیدترین اثر الکس گارلند، کارگردان فیلم Civil War، که با همکاری یک کهنهسرباز نیروی ویژه نیروی دریایی آمریکا، ری مندوزا، ساخته شده — این جمله است: «همه چیز بر پایهی خاطرههاست.» دلیلش هم این است که Warfare یک اقتباس معمولی از داستانی واقعی نیست. این فیلم جدید کمپانی A24، بهجای اینکه برگبهبرگ از کتابی اقتباس شود، تقریباً بهطور کامل بر اساس روایتهای دست اول کهنهسربازان واقعی آمریکایی ساخته شده، از جمله خود مندوزا. نقد فیلم و سریال های روز را در جوی استیک دنبال کنید.
نقد فیلم Warfare
جنگ عراق همیشه بهعنوان یکی از خونینترین نبردهای تاریخ معاصر به یاد خواهد ماند؛ جایی که جنگ چریکی هر لحظهی ساکت را به انفجاری بلند تبدیل میکرد. درست مثل فیلم Civil War، Warfare هم لزوماً تلاشی برای توضیح، توجیه یا محکوم کردن ریشههای این درگیریها ندارد. هدف فیلم، نمایش واقعگرایانهی یک صحنهی نبرد است — تا جایی که امکان دارد دقیق و انسانی. و در این زمینه، Warfare در چندین سطح موفق عمل میکند.

فیلم «Warfare» دربارهی چیست؟
فیلم Warfare داستان یک گروه کوچک از نیروهای ویژهی نیروی دریایی آمریکا (Navy SEALs) را دنبال میکند که در اوایل دههی ۲۰۰۰ در عراق مستقر هستند؛ زمانی که درگیریها در چارچوب «جنگ با تروریسم» به اوج خود رسیده بود. هرچند این گروه تنها بخش کوچکی از هزاران سرباز حاضر در جنگ را تشکیل میدهد، اما نیروهای SEAL از زبدهترین نیروها هستند و خطرناکترین مأموریتها را برعهده دارند. در یکی از عملیاتهایی که قرار بود معمولی باشد، گروه ری مندوزا (با بازی D’Pharoah Woon-A-Tai) مجبور میشود در لانهی یک تکتیرانداز، درست در قلب قلمروی دشمن پناه بگیرد. مأموریتی که مندوزا را وارد نبردی نفسگیر برای بقا در سختترین شرایط ممکن میکند، بهویژه زمانی که از همه طرف مورد هدف قرار میگیرند.
در حالی که فیلمهای جنگی واقعگرایانه و خشن کم نیستند، چیزی که Warfare را از بیشتر آثار مشابه متمایز میکند، یک نکتهی ساده اما مهم است. با مدتزمانی حدود ۹۰ دقیقه، حوادث فیلم تقریباً بهصورت کامل در زمان واقعی روایت میشوند. یعنی مدتزمان اتفاقات فیلم همان زمانی است که تماشاگر آن را میبیند. این شیوهی استفاده از زمان و حافظه، فقط یک تکنیک متفاوت برای خاص کردن فیلم نیست، بلکه حس واقعگرایی بینظیری ایجاد میکند. هر ثانیه از فیلم میتواند به نقطهی عطفی غیرمنتظره تبدیل شود.

نمایش واقعگرایانهی خط زمانی رویدادها، بزرگترین نقطهی قوت Warfare است — و درعینحال ممکن است برای برخی مخاطبان، نقطهضعف هم باشد. از یک طرف، کمتر فیلم جنگیای پیدا میشود که بتواند هر لحظه را تا این حد واقعی و ملموس به تصویر بکشد؛ از سوی دیگر، فیلم از نظر داستانی یا مضمونمحور بودن، چیز زیادی برای ارائه ندارد. در مقایسهای دیگر با Civil War، فیلم Warfare کمتر به سیاستهای پشتپردهی چنین جنگهایی میپردازد و بیشتر تمرکزش بر بازنمایی دقیق و ملموس یک صحنهی نبرد است. این ویژگی برای کسانی که دنبال تجربهای پرتنش و هیجانانگیز هستند، عالی است. اما کسانی که بهدنبال داستانی با مضامین عمیقترند، شاید نتوانند ارتباط برقرار کنند. البته این نکته ضعف فیلم نیست؛ چون Warfare اساساً قصد ندارد اثری مضمونمحور باشد. بیشتر شبیه به یک تجربهی خاص است که ممکن است برای همه سلیقهها مناسب نباشد.
فیلم Warfare داستان یک گروه کوچک از نیروهای ویژهی نیروی دریایی آمریکا (Navy SEALs) را روایت میکند که در اوایل دههی ۲۰۰۰ در عراق مستقر شدهاند؛ دورانی که شدت درگیریها در «جنگ با تروریسم» به بالاترین حد خود رسیده بود. اگرچه این گروه تنها بخش کوچکی از هزاران سرباز حاضر در جنگ را تشکیل میدهد، اما SEALها از زبدهترین نیروها هستند و سختترین مأموریتها را برعهده دارند. در عملیاتی که قرار بود معمولی باشد، گروه تحت فرمان ری مندوزا (با بازی D’Pharoah Woon-A-Tai) ناچار میشود در یک پست تکتیرانداز که درست در قلب منطقهی دشمن قرار دارد پناه بگیرد. این مأموریت به کابوسی برای بقا تبدیل میشود؛ زمانی که از هر طرف مورد حمله قرار میگیرند و راهی جز جنگیدن در سختترین شرایط ندارند.

فیلمهای جنگی تلخ و واقعگرایانه کم نیستند، اما چیزی که Warfare را از اکثر این آثار متمایز میکند، یک نکتهی ساده ولی مهم است. مدت زمان فیلم حدود ۹۰ دقیقه است و تقریباً تمام وقایع آن در زمان واقعی رخ میدهند؛ یعنی همانطور که زمان برای مخاطب میگذرد، داستان نیز به همان نسبت جلو میرود. این انتخاب فراتر از یک ترفند سینمایی برای متفاوت جلوه دادن فیلم است. استفاده از زمان و حافظه به این شکل، واقعگرایی بیسابقهای ایجاد میکند و باعث میشود هر لحظه به نقطهی عطفی غیرمنتظره تبدیل شود.
این نمایش واقعگرایانه از خط زمانی وقایع، هم نقطهقوت فیلم است و هم میتواند برای برخی ضعف محسوب شود. از یکسو، کمتر فیلم جنگیای وجود دارد که تا این حد به لحظهبهلحظهی اتفاقات با چنین دقتی بپردازد. اما از سوی دیگر، از نظر روایت داستانی یا پیامهای مفهومی، محتوای چندانی ارائه نمیدهد. مشابه فیلم Civil War، اینجا هم تمرکز فیلم نه بر سیاستهای پشتپردهی جنگ، بلکه بر بازنمایی صحنهای واقعی از میدان نبرد است. این ویژگی برای کسانی که دنبال یک تجربهی پرتنش و هیجانانگیز هستند عالی است. اما مخاطبانی که انتظار داستانی عمیق و مضمونمحور دارند، شاید نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.

البته این بهمعنای ضعف فیلم نیست، چون اساساً هدف آن چنین چیزی نبوده. بلکه بیشتر بهعنوان تجربهای خاص و منحصربهفرد ساخته شده که ممکن است سلیقهی همه نباشد.
Warfare یک کلاس درس در ایجاد تنش است
پیش از آنکه حتی گلولهای شلیک شود یا انفجاری رخ دهد، Warfare از همان لحظات ابتدایی سرشار از تنش و تعلیق است. دقایق آغازین فیلم تقریباً در سکوتی کامل میگذرد. سکوتی سنگین و دلهرهآور، در حالی که سربازان آمریکایی وارد مأموریتی میشوند که ممکن است بازگشتی نداشته باشد. بدون موسیقی، با اصطلاحات نظامی زیاد و لحظاتی کوتاه اما مؤثر از شوخیهای سربازی، مخاطب خود را دقیقاً در کنار نیروهای SEAL حس میکند. گارلند و مندوزا هوشمندانه تصمیم گرفتهاند که دشمن را بهندرت نشان دهند؛ و همین ناشناختگی باعث میشود تنشها شدیدتر و غیرقابل پیشبینیتر شوند.
نقد فصل دوم سریال The Last of Us
اما بهمحض شروع درگیری، فیلم از سکوتی مطلق به انفجار صوتی کشیده میشود. با طراحی صدای فوقالعاده، صدای شلیک گلولهها، انفجار مینهای کنار جادهای و فریادهای ناشی از درد، برای مدتها در گوش مخاطب باقی میماند. الکس گارلند پیش از این هم در آثاری مثل Annihilation و Civil War نشان داده بود که استاد ایجاد تعلیق است، اما نقطهی قوت Warfare این است که این سطح از تنش را تقریباً در تمام مدت فیلم حفظ میکند — آن هم در حالی که تقریباً کل فیلم در یک لوکیشن اتفاق میافتد. تنها لحظاتی که این ریتم دچار افت میشود، زمانی است که فیلم به سراغ صحنههایی با جلوههای ویژهی بزرگتر مانند حملهی هوایی میرود؛ صحنههایی که بهاندازهی سایر بخشها باورپذیر نیستند.

از نظر بازیگری هم Warfare یک گروه بازیگران فوقالعاده دارد. بازیگرانی همچون ویل پولتر، جوزف کوئین، مایکل گاندولفینی، دیفارو وون-ا-تای، کازمو جارویس، کیت کانر و نوا سنتینیو از چهرههایی هستند که در طول فیلم همراهشان هستیم. نکتهی جالب اینجاست که هیچکدام نقش «شخصیت اصلی» را بهتنهایی بازی نمیکند — حتی کسی که نقش همکارگردان فیلم را دارد. این تصمیم هم مزایا دارد و هم محدودیت. ساختار زمان واقعی فیلم، فرصت چندانی برای پرداخت عمیق به شخصیتها باقی نمیگذارد. با این حال، همهی بازیگران عملکردی عالی دارند؛ بهویژه کازمو جارویس که بار دیگر نشان میدهد چه استعداد درخشانی دارد. البته باید گفت که این شخصیتها آنقدر شخصیسازی نشدهاند که حتماً به بازیگران معروف نیاز داشته باشند.
آنچه Warfare در پرداخت شخصیتها کم دارد، با انسانگرایی خالص جبران میکند
در نهایت، ضعف در پرداخت شخصیتها در Warfare تقریباً بیاهمیت است؛ چون اساساً هدف الکس گارلند و ری مندوزا هم همین نبوده. این فیلم قرار نیست مخاطب را با داستانی عمیق و شخصیتپردازی پیچیده درگیر کند. نه تمرکزش بر پیشزمینهی جنگ است، نه به پیامدهای آن فکر میکند. تمام تمرکز فیلم بر «اینجا» و «اکنون» است؛ تصمیمهایی که در لحظه گرفته میشوند و قضاوتهایی که ثانیهای انجام میگیرند.
با توجه به اینکه گارلند پیشتر دربارهی زامبیها، تکنولوژی رباتیک، و جنگ داخلی تمامعیار فیلم ساخته، Warfare سادهترین فیلم او تا امروز محسوب میشود. داستانی ساده دارد، اجرا هم کاملاً مستقیم است، صحنهها محدودند و روایت بسیار بیواسطه پیش میرود. با این وجود، به طرز شگفتانگیزی یکی از بهترین آثار کارنامهاش شده. و نمیتوان نادیده گرفت که حضور یک کهنهسرباز واقعی مثل ری مندوزا تأثیر بزرگی در این موفقیت داشته است.
فیلم بهراحتی میتوانست به اثری اغراقشده، پرزرقوبرق و تبلیغاتی برای ارتش آمریکا تبدیل شود. اما Warfare با روایت بیواسطه و واقعگرایانهاش، نهتنها بهترین ادای احترام ممکن به سربازان آمریکایی است، بلکه به مخاطب این فرصت را میدهد که ذرهای از آنچه این افراد دلیر در میدان جنگ تجربه کردهاند را لمس کند. نتیجه، یکی از بهترین فیلمهای سال ۲۰۲۵ است. اثری که واقعیت تلخ، خشن و غیرقابل پیشبینی جنگ را چنان صادقانه به تصویر میکشد که فقط تعداد معدودی فیلم دیگر توانستهاند به آن نزدیک شوند.



